چهارشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۷

تولد 24 ساله گی من !

بيست و چهار سال پيش ... توي يه صبح سرد پائيزي , وقتي ماه مهر جاي خودش رو به آبان آبي رنگ ميداد , يه پسر تنهاي خسته پا به اين دنياي پر از تنهايي و خستگي گذاشت ...
و امروز ... تقویم عمر من 25 امين اول آبان زندگيمو نشون میده !


24th Birth Day !



روز تولد آدم با اینکه روز شادیه , اما همیشه یه سنگینی خاصی با خودش داره (مخصوصا وقتی کسیو نداشته باشی که یه دفعه بهت زنگ بزنه و بگه که میخواد ببیندت , بعد تو با اینکه میدونی چه خبره و چه فکر شیطون بلایی ای توی سرشه , اما واسه اینکه نقشه ی غافلگیر کننده ش رو به هم نزنی به روی خودت نیاری و قبول کنی که فوری همدیگه رو ببینید , و وقتی که دیدیش بپره و محکم محکم بغلت کنه و لباتو حسابی محکم محکم محکم ببوسه و توی گوشت زمزمه کنه : تولدت مبارک عشق من !!! و یه کادوی غافلگیرکننده واسه تولدت بهت هدیه بده که تا آخر عمر واست خاطره ی خوب این روز قشنگ پائیزی رو زنده نگه داره !) ... هر سال که از زندگی آدم میگذره و یه بار دیگه سالگرد تولدش رو جشن میگیره ... یه سال به شماره ی سال های زندگیش اضافه میشه ... تا اینکه یه روز چشم باز می کنه و می بینه سال های عمرش از 30 , 40 و 50 گذشته و از این همه زندگی هیچی واسش نمونده جز یه کوله بار پر از خاطره های تلخ و شیرین ... خاطره هایی که خیلی ها سال های آخر عمرشونو با یاد اونا سر می کنن ... اما اگه کسی حتی این خاطره ها رو هم نداشته باشه چکار باید بکنه ؟؟؟ یا اگه کسی رو نداشته باشه که توی اون روزای آخر با هم از روزای خوبی که در کنار هم گذروندن صحبت کنن ... روزای شاد جوونی و عاشقی ... و تا لحظه ی مرگ پیش هم بمونن ... اگه کسی تنها باشه ... تنها و بی خاطره , اون چه کار باید بکنه ؟؟؟
اما امروز ... 24 سال ... مثل 24 ساعت , یا حتی کمتر از اون ... از جلوی چشمای من گذشتن ... پر کشیدن و به خاطره ها پیوستن و فقط خدا میدونه که چند سال دیگه در پیش روست ...
اما چه صد سال , یه یک روز ... زندگی هست , من هستم و خدا هم هست ... شاید باید زندگی کرد و منتظر بود ... تا اینکه یه روزی , شاید ... شاید یه روزی بشه که کسی از راه برسه و تولدم رو با هم و در کنار هم جشن بگیریم ... چیزی که سال هاست منتظرشم ... اما تا این روز ... این انتظار حاصلی نداشته ...

Happy 24th Birthday !

وقتی به آرشیو ماهیانه ی وبلاگم نگاه می کردم , برام خیلی جالب بود که تا به حال هیچ پستی توی ماه آبان نداشتم , واسه همینم تصمیم گرفتم توی 24 امین سالگرد شروع زندگیم این مطلب رو توی وبلاگم بنویسم ...