سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۹

پدربزرگ : 2

روزای اول سال مطلبی نوشتم درباره ی پدربزرگ و اینکه ۱۳ سال پیش کتاب زندگیش بسته شد ... و اینکه دیگه حتی کسی روز مرگش رو به یاد نداشته باشه ...
خب شاید توی مرده ها هم خوش شانس و بدشانس وجود داره! ( هر چند هر دو پدربزرگ همسایه اند و هر چند ... هرکسی رو توی قبر خودش میذارن ... و هرچند دنیای مرده ها دنیای دیگه ایه ) پریشب دهمین سالگرد درگذشت پدربزرگ دیگه م بود ! و مجلس یادبودی و ختمی و شامی و گپی و بهانه ای برای دور هم بودن !
ولی در کل خیلی خوبه که توی مراسم سالگرد کسی گریه نکنه !

شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۹

فردوسی

 
نباشد همی نیک و بد پایدار همان به که نیکی بود یادگار
دراز است دست فلک بر بدی همه نیکویی کن اگر بخردی
چو نیکی کنی، نیکی آید برت بدی را بدی باشد اندرخورت
چو نیکی نمایدت کیهان‌خدای تو با هر کسی نیز، نیکی نمای
مکن بد، که بینی به فرجام بد ز بد گردد اندر جهان، نام بد
به نیکی بباید تن آراستن که نیکی نشاید ز کس خواستن
وگر بد کنی، جز بدی ندروی شبی در جهان شادمان نغنوی

25 امین روز از اردیبهشت ، روز بزرگذاشت مردیست که بسیاری از این واژه ها سرشتان را وامدار اویند : فردوسی ... خردمندی که بی گمان بزرگترین و درخشان ترین نام همیشه ی فرهنگ و هنر این خاک بوده و تا همواره نیز خواهد ماند.

و شاهنامه ، شاهکار جاودان او که بر خلاف لاف گذافه گویان نه دروغ است و نه افسانه :

تو این را دروغ و فسانه مدان به رنگ فسون و بهانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد دگـر بر ره رمز و معنی برد

که آن را سند وجود ملتی می دانند و نه موهومی که در برابر یقین قد علم کرده است ! و در پاسخ این یاوه گویی ها تنها به ذکر این پرسش بسنده می کنم که :

کـنون ای خردمند وصف خرد بدیـن جایگه گفتن اندرخورد
کنون تا چه داری بیار از خرد که گوش نیوشنده زو برخورد

و البته هیچگاه بی خردان و ضحاکان وجود کاوه صفتانی را برنخواهند تافت که طنین پویش و رهایی از بندهای اسارت اهریمنان سر می دهد :

کسی کـو هوای فریــــدون کند دل از بـنــد ضحـــاک بـیـــرون کنـــد
بپویید کاین مهتر آهرمن است جهان آفرین را به دل دشمن است

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۹

من و کامپیوترهام !

کم پیش میاد ، اما گاهی میشه ...که من هستم و دوستام ...
البته دوستای زیادی ندارم ، شاید حداکثر 2 نفر !
وقتی با همیم ، خب خوش میگذره ... گرچه شاید تفریح خاضی هم نداریم (کلا پنجشنبه شب ها رو دوست دارم !)
ولی در نهایت ... باز تنها میشم !
و دوباره من می مونم و کامپیوترهام !

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۹

رسم زندگی

رسم زندگی اینه ، همیشه کسی که باید به یاد بسپاردت ، فراموشت می کنه ... کسی که باید دوستت داشته باشه ، بهت پشت می کنه ... کسی که باید مال تو باشه ، نصیب دیگران میشه ... کسی که باید بهت فکر کنه ، فکرش اینقدر مشغوله که حتی یک لحظه فرصت واسه فکر کردن به تو نداره ... کسی که باید بهترین ثانیه هاش مال تو باشه ، حتی لحظه های مرده ش هم نصیب تو نمیشه ... کسی که باید بفهمدت ... کسی که باید باهات رو راست باشه ... کسی که باید ... تنهات می ذاره ...

نتیجه : به قضیه ی در و تخته چندان اعتقادی ندارم !