جمعه، شهریور ۱۰، ۱۳۹۱

جمعه بازار کتاب!

چندسالیه که شهرداری مکانی رو برای دور هم جمع شدن کتابخون ها و خرید و فروش کتاب در نظر گرفته و اسمشو هم گذاشته جمعه بازار کتاب! وقتی که دانشجو بودم و دنبال کتاب های ریاضی لیتهولد و فیزیک هالیدی و مدار 1 و طراحی الگوریتم و صدالبته وصایای حضرت امام راحل عظیم الشأن می گشتم، به نظرم اونجا مکان خوبی میومد که میشد کتاب های متنوعی رو حداقل به قیمت مناسب تر از آمادگاه پیدا کرد و فروشنده هاش هم به نظر آدم های مسلطی بودن که اسم کتاب از دهنت خارج نشده مثل قول چراغ جادو 10 تا چاپ و ترجمه ی مختلف رو جلوی روت حاضر  می کردن!
چندوقتی میشد که به دلایلی از جمله جابجایی مکان برگزاری و دوری راه، به اونجا سر نزده بودم تا اینکه چندماه پیش بعد از سه چهار سال بازهم فرصتی شد تا به اون مکان بسیار فرهنگی! سری بزنم...
به عنوان یک دیدار بعد از چندسال دوری، دیدار هیجان انگیزی بود! به خصوص کتاب هایی که خرید و فروش میشد به نظرم خیلی جالب بود، چون انواع کتب ممنوعه و قدیمی رو میشد به راحتی اونجا پیدا کرد! البته منظورم کتاب های پرمخاطبه، به هر حال بایست خوش شانس باشی که بتونی کتاب های کمیاب رو گیر بیاری!
به هر حال همینشم کافی بود تا توی این چندماه اخیر چندین بار دیگه که فرصتی پیش اومده، باز هم سرکی به اونجا کشیدم، ولی متاسفانه بعد از این مدت چیزهایی دستگیرم شده که بسیار ناراحت کننده ست...
اولین و تأسف برانگیزترین نکته در بدو ورود، مکان نامناسب برگزاری (پارکینگ ارگ جهان نما!) بود، مکانی که در زمستان بسیار بسیار (خیلی!) سرد و آزار دهنده است و در زمستان و تابستان نور بسیار بد و نامناسبی داره... فضای اونجا بسیار محدوده و اصلا به درد این کار نمیخوره، از حدود 100 و اندی غرفه ای که هست، بی اغراق حدود 60 تا 70 درصد اون ها به فروش کتب کنکور و دانشگاهی اختصاص داره! با این دسته که کاری نداریم (گرچه با کمال تأسف پربازدیدترین ها همینا هستن)! اما از 30 تا 40 درصد باقیمونده، نصفشون که به فروش یا بهتر بگم حراج کتب مذهبی اعم از قران و نهج البلاغه به همراه تفاسیر و حواشی مختلف از شیوخ و ملاهای قدیم و جدید عرب (در چاپ ها و جلدهای بسیار نفیس و رنگارنگ) و مفاتیح الجنان و حلیه المتقین و کشکول شیخ بهایی و زندگینامه های ائمه و شرح کرامات و معجزات بزرگان دینی و روابط زناشویی از دیدگاه اسلام (نوشته ی حجاج الاسلام های مختلف!) و آثار حضرت امام راحل و مرتضی مطهری و مرتضی آوینی و حجة السلام قرائتی و علی شریعتی (با اندکی سانسور و خلاصه سازی) با تخفیف عالی و اشانتیون و شرایط ویژه (یکی بخر دو تا ببر) اختصاص دارند!
در کنار این کتاب ها، بعضا کتاب های ادبی و ادبیات کلاسیک ایران و جهان رو هم میشه پیدا کرد که البته بایست به اورجینال بودنشون شک کرد!
تعدادی هم به فروش کتب ایران باستان، کورش کبیر و داریوش مبیر! ظهور و افول سلسله های ساسانیان و سامانیان و غیره! اختصاص داره. گرچه صفحه ی اول هر کدومشون رو که باز کنی می بینی نوشته "مِید این قم"! نمی دونم چقدر این قمی ها به ایران باستان علاقمند شدند؟!
یه عده ی دیگه هم که ادعای روشنفکری دارن کتب سارتر و نیچه و مارکس و شریعتی (بدون سانسور، چاپ قبل انقلاب، آفست!، کمیاب!) و صادق هدایت و یه سری کتب قلمبه سلمبه دیگه رو به قیمت های بدون تخفیف میخَی بخوا نمیخَی نخوا! رومیزی و زیرمیزی می فروشن و از این طریق یه پولی به جیب می زنن!
و یه دسته دیگه هم که یه مشت کتاب های به دردنخور درهم رو به صورت سه تا هزار یا حتی بدتر از اون اخیرا به صورت کیلویی! چوب حراج زدن! البته نمی دونم حتی اگه کسی این دسته از کتاب ها رو بخره هرگز به دردش بخوره یا نه؟!
اما دریغ... دریغ از چندتا کتاب علمی، یا تخصصی، یا اجتماعی، یا حتی رمان درست و درمون!!! وضعیت بازار کتاب، واقعا تأسف انگیزه... کتاب های چاپ یا حتی ترجمه ی جدید دیگه قابل اعتماد و استناد نیستن، حتی کتاب های داستان بچه ها هم از شر یک مشت از فرهنگ بی خبر از تمدن بی اثر در امان نیستن و این نشون دهنده ی وخامت وضع فرهنگ مملکته... فرهنگی که نمی تونه نویسنده پرور باشه (به جاش تا بخوای شهید پروره!)، فرهنگی که قلم های نویسندگان مستقلش شکسته، یا هر روز زیر مدادتراش سانسور کوچیک و کوچیک تر میشه! فرهنگی که نمی تونه عالم پرور باشه، نمی تونه عالم پرور باشه که هیچ، حتی مترجم پرور هم نمیتونه باشه! فرهنگی که پرخواننده ترین روزنامه هاش روزنامه های ورزشیه، پرخواننده ترین کتاب هاش کتاب های کنکور! فرهنگی که در اون برای انتخاب یه مجله تخصصی انتخاب زیادی نداری و واسه ی همونم بایست هزینه ی سنگینی بپردازی! فرهنگی که دارن درب ادبیات و علوم انسانیش رو (مثل علوم دیگه ش) گِل می گیرن! و همه چیز در اون گزینشی و کنترل شده و از فیلتر گذشته میشه...
وقتی این وضع رو می بینم واقعا به حال همه مون افسوس می خورم و می پرسم چی شد و چرا؟ ما به اینجا رسیدیم! و اینکه آخرش چی میشه ؟!

پنجشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۹۱

نداری و نادانی

لعنت به نداری... که شوم ترین بلاست
و لعنت به نادانی... که بدترین نداری است
و نفرین به بنیانگذار نداری و نادانی...

سه‌شنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۱

انحطاط

فکر میکنم این موضوع که آینده ی جامعه ی بشری واقعا ناامید کننده ست، کاملا درسته!
توی این شش هفت سال گذشته، با آدم های زیادی آشنا شدم، و این حقیقت رو که انسان ها با گذر زمان تغییر می کنند، در مورد اکثریت قریب به اتفاق اون ها به چشم خودم دیدم. ولی متاسفانه چیزی که ناراحت کننده و زجرآوره اینه که برخلاف حالت ایده آل، یعنی حالتی که در اون انسان ها با گذر زمان رو به تکامل فکری و عقلی و رفتاری میرن، اون چیزی که در واقعیت شاهد اون بودم این بوده که تقریبا تمام آدم های مذکور با گذر زمان رو به رذالت و بی ارزش شدن رفتن... رو به رفتار منفعت طلبانه و خودخواهانه و معامله گرانه... و معدود نقات قوت اخلاقی، رفتارهای دوست داشتنی و در یک کلام ارزش های انسانیشون رو از دست دادن... و این یعنی انحطاط!
باید سعی کنم این کژی روی من زیاد تأثیر نذاره... الان از ته دل منظور اون بزرگی رو می فهمم که توی درددل هاش میگفت ای کاش هرگز نمیشناختمون!!! وقتشه روی این موجودات به عنوان یک انسان، یا حداقل به عنوان یک دوست، خط بطلان بکشم و فراموششون کنم!