جمعه، شهریور ۰۸، ۱۳۹۲

جفت گیری!

ابل انکار نیست که تنهایی برای تقریبا همه ی آدم ها خیلی سخته، که انسان برای زندگیش نیاز به یک همراه داره، که اگر کسی بتونه شریک و همراه زندگیشو پیدا کنه، آدم خیلی خوشبختی خواهد بود... بیش از اونکه در کلمات بگنجه...
این روزها زیاد می بینم از بین دوستان و آشناها که به فکر تشکیل زندگی مشترک افتادن و چندنفری هم که موفق شدن این کارو انجام بدن یا در مراحل طی تشریفات اداریش هستند! وقتی باهاشون در این باره صحبت میکنم، یعنی در مورد انگیزه شون برای انجام چنین کار خطیری، و هدف و خواسته شون از زندگی مشترک، چشم انداز آینده شون و اینکه اصولا چی باعث شد فکر کنن که آمادگی انجام این کارو دارن و مهم تر از همه اینکه چطور تونستن یا میخوان فرد موردنظرشون رو پیدا کنن، متاسفانه حتی در بهترین حالات و از دید روشنفکرترین و تحصیلکرده ترین افراد، با پاسخ هایی روبرو میشم که به نظر من چندان معقول و قانع کننده نیست... پاسخ هایی مثل اینکه "زندگی آدم اینطوری سر و سامون میگیره!"، "اگه این کارو نکنم چکار کنم؟"، "دیگه داره دیر میشه" یا حتی "بالاخره هر انسانی نیاز جنسی داره دیگه!"
به نظر میرسه اکثریت قریب به اتفاق این موارد رویکرد فکری افراد تن دادن به سرنوشت محتومی بوده که جامعه و خانواده براشون رقم زده، و از این مورد هم که بگذریم، اونچه تأسف بارتر و رقت بارتر از همه ی اینهاست، نحوه ی انتخاب شریک زندگی این افراده... در این زمینه هم بهترین موارد آشنایی در دانشگاه و شناخت از طریق (با عرض معذرت) لاس خشکه های همراه با استرس توی راهرو و لوس بازی ها و لوده گری های سر کلاس درس و در فجیع ترین موارد هم خواستگاری های سنتی مرسوم بوده... خیلی متأثر و متأسف شدم وقتی یکی از دوستانم در کمتر از دو ماه مراحل بین آشنایی اولیه تا عقد رو طی کرد!
به نظر میاد حداقل در کشور ما و خصوصا در مورد آقایون در اکثر موارد گرایشات جنـسی هم نقش مهمی در این خصوص ایفا میکنند، فردی که تا سن بیست و چندسالگی به دلایل مختلف از عقاید و بازدارنده های مذهبی درونی گرفته تا شرایط اجتماعی و خانوادگی، نتونسته بوده کمترین رابطه (حتی در حد صبحت کردن) با جـنس مخالف تا برخوردهای نزدیک از نوع خیلی نزدیک رو تجربه کنه، و مدام این نیاز درونی خودش رو سرکوب کرده، الان با مهیا شدن شرایط ابسار خودش رو به دست هوسش میسپاره و در موقع انتخاب (با عرض معذرت) اول نگاهی به طرف مقابل و بعد نگاهی به آلت مبارکش میتندازه و هر گزینه ای که آلـتش رو سفت تر کرد، به عنوان همسر ایده آل و شریک غم ها و شادی هاش انتخاب میکنه! در مورد خانم ها هم که وضعیت خیلی اسف ناک تره... یک دختر ایرانی بایست منتظر انتخاب شدن بمونه... ولی تعداد دخترهایی که شانس انتخاب کردن داشته باشن چندادن زیاد نیست، اگر فرض کنیم در بهترین حالت زیباترین و خوش اندام ترین و پولدارترین دختر (معیارهای اکثر پسرهای جامعه ما برای انتخاب همسر!) در طی عمرش 100 تا خواستگار داشته باشه، بنابراین دامنه انتخابش به همین 100 نفر محدود میشه، این در حالیه که حداقل اکثر پسرها در انتخاب بر اساس معیارهای خودشون دست بازتری دارن... بنابراین من تا حدودی اهمیت تلاش دخترها برای پیدا کردن همسر در حداقل محیط های ممکن این جامعه ی بسته (مثل دانشگاه ها) رو درک میکنم و سعی میکنم بهش احترام بگذارم، هرچند در مورد دخترها در بسیاری از موارد نقش عوامل مادی و شرایط اقتصادی همسر غیرقابل انکاره (هیچ موقع اون صحنه ی مسخره رو یادم نمیره که یکی از  پسرهای میلیاردر دانشگاه توی یکی از کریدورهای دانشکده قدم میزد و حدود 10 تا دختر به فجیع ترین شکل ممکن سعی میکردن ازش دلبری کنن!).
این ها همه در کنار هم منجر به انتخاب هایی میشه که به نظر من اسم خانواده بر روی ماحصل اون گذاشتن بی شرمی و بی انصافیه...
البته من به هیچ وجه منکر اهمیت این نیاز جنــسی به عنوان یکی از عوامل مهم در انتخاب شریک زندگی نیستم، و همینطور پسند ظاهری که به عنوان شرط لازم بایست مدنظر قرار بگیره (و هر کسی هم که ادعا میکنه ظاهر واسش مهم نیست، به نظر من یا دروغ میگه یا مشکل درونی داره)، و همینطور شرایط اقتصادی و فرهنگی و مذهبی و غیره، اما معتقدم جایی که رابطه هدفی بیش از این مسائل دنبال نمی کنه، جایی که نمیشه حرفی از "دوست داشتن" و "عشق" و "درک متقابل" زد، جایی که هدف صرفا "منافع مشترکه" و نه "احساس مشترک"، شاید "جفت گیری" اسم مناسب تری برای این قبیل رابطه ها باشه تا "ازدواج"!

سه‌شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۹۲

ساقی بیار باده که ماه صیام رفت...

من نه خودم رو آدم مذهبی ای میدونم و نه اصولا از آدم های مذهبی خوشم میاد، هرچند خودم به اصول حداقلی خودم پایبندم و سعی میکنم به بقیه عقاید هم احترام متقابل بگذارم... به نظرم ماه رمضون از معدود فرایض دینی اسلامه که بعد از گذشت قرن ها هنوز میتونه برای بعضی آدم ها فوایدی داشته باشه و علاوه بر ایجاد تنوع، یک جور اراده ی آدم رو در برابر روزمرگی ها و عادات و روال های همیشگی محک بزنه (هر چند گاهی فکر میکنم از هفته ی دوم به بعدش دیگه کم کم لوس میشه و اگر از یک ماه بیشتر بود دیگه زیاد مسلمونی تو دنیا باقی نمیموند!).
روزای اول ماه رمضون، اونم توی فصل تابستون واقعا سخت میگذره، اما هر چی ازش میگذره هم بدن آدم به شرایط عادت میکنه و هم از نظر روند روزانه قابل تحمل تر میشه، تا جایی که چند روز بعد از تمام شدن ماه رمضون همچنان آدم توی مد روزه ست و مدتی طول میکشه تا به شرایط عادی برگرده!
با تمام این ها بایست اعتراف کنم گرچه توی این تابستون داغی که حتی کولرها هم از رو رفتن و کم آوردن، روزه گرفتن کار خیلی سخت و طاقت فرسائیه، اما تمام سختیش به لذت اون سحر آخر ماه رمضون میارزه! (متاسفانه دوستانی که روزه نمیگیرن از این لذت محرومن و مسلما نمی تونن منظورم رو متوجه بشن!) ...و اون بلاتکلیفی افطار 29 ام که هیچوقت توی این مملکت درست و حسابی معلوم نبوده فرداش عیده یا نه! (و منو یاد روزای مدرسه میندازه که هر وقت روز 30 ام جمعه بود، خداخدا میکردیم عید زودتر باشه!)
و عید فطر شاید تنها عید مذهبی واقعی باشه (البته به شرطی که برای نماز عید با اقتدا به ظلم تمام عباداتمون رو تباه نکنیم)!
 
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت       درده قدح که موسم ناموس و نام رفت
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم           عمری که بی حضور صراحی و جام رفت

پیشاپیش عید دوستانی که به این حرفا اعتقاد دارند مبارک!

جمعه، مرداد ۱۱، ۱۳۹۲

پاپی کوچولو!

پاپ کوچولوی ساده زیست قصه ی ما سوار بر جت ایرباس اختصاصی خودش، کاخ محقرش در کشور امپراتوری های کهن و گنجینه های بی قیمت -واتیکان- رو به مقصد کوپاکابانا ترک کرد تا مراسم نان و شراب را برای مؤمنان چشم انتظاری که در آن سوی اقیانوس با دهان های باز بی صبرانه انتظارش رو می کشیدند برگزار کنه... مراسمی که فقط خدا میدونه چقدر برای اون مؤمنان بی نوا خرج برداشته! و در حاشیه این کارناوال پاپ خوب و مهربون ما به زاغه های اطراف سائوپائولو هم سری زد و حتی یک بچه ی فقیر رو هم بغل کرد و بوسید و براش دعا کرد (با این حساب اگر اون بچه در آینده میلیاردر نشه حتما از بی عرضگی خودشه!). پاپ دوست داشتنی همچنین دم از عدالت اجتماعی زد و از فقر و فسادی که دنیا رو فرا گرفته گلایه کرد! (وای که دل آدم واسش کباب میشه!) و از همه ی جوون ها خواست که بر خلاف جریان آب شنا کنند! تازه، پاپ روشنفکر ما بعد از همه ی این کارهای خوب و خداپسندانه توی مسیر بازگشت از این سفر پربار خودش! برای همجنــسـگراها هم حق نفس کشیدن قائل شد!
با وجود این همه خدمتی که ایشون به بشریت کردند نمی دونم چرا باز هم خواص بی بصیرتی پیدا میشن که با وقاحت تمام به خودشون اجازه میدن فکر کنن که این سفر پرمشقت برای حفظ و استمرار منافع کلیسای کاتولیک روم در برزیل و بازسازی وجهه ی این کلیسا بعد از رسوایی سوءاستفاده ی جـنـسی کشیش های این در و دکان! از کودکان بیچاره بوده!
واقعا که!