خودم چه شکلی ام ؟!

یک انسان مجموعه ای لاینفک از ظواهر و اخلاقیاته. بر خلاف عده ای که فکر می کنند توجه به روحیات و اخلاق در یک رابطه و مبنا قرار دادن اخلاق و شعور (که قطعا همه خیلی خیلی مهم و لازم هستند)، می تونه جایگزین کشش ظاهری هرچند زودگذر و جذابیت های جنسی، زیبایی قیافه، تناسب اندام و غیره بشه، من شدیدا معتقدم که این دسته ی دوم از ویژگی ها، گرچه نه به اندازه دسته ی اول، ولی به جای خود دارای اهمیت فوق العاده زیاد و غیرقابل صرف نظر هستند. متاسفانه در جامعه ی ما سال هاست این تصویر و تصور باطل القا میشه که توجه به ظاهر مساوی بالهوسی و هرزگیه (جالب اینکه القا کنندگان این تصویر خودشون "عین" عیاشی و شهوترانی لجام گسیخته هستند)، هرچند عملا با وجود این تصورات، اندازه ی سینه و باسن و به اصطلاح عامه "شاسی"! برای خیلی از مردان دگرجنسگرا هنوز هم معیار اصلی "عشق" (بخوانید جفت یابی) و مبنای زندگی مشترک (بخوانید هم آخوری) تلقی میشه! چیزی که از نظر من مصداق عینی و بارز هرزگی و بالهوسی و حیوانیته و متاسفانه چون مبنای ما در این زمینه سنت های پوسیده ی قبیله ای و عشیره ای اعراب جاهلیه که خودمون هم در طول قرن ها چاشنی جهالت و تعصب ایرانی رو بهش اضافه کردیم، امروز به جایی رسیده ایم که باید به معنای واقعی از خودمون و پدرانمون به خاطر این میراث پلید و خوی حیوانی شرمگین و خجالت زده باشیم!
بگذریم... این رو می گفتم که برای من ظاهر اهمیت فوق العاده ای داره و از این بابت گرچه فکر نمی کنم سخت گیر یا پر توقع باشم، به هر حال مثل هر کسی معیارهای خودم رو دارم. خودم به لحاظ ظاهری لاغر اندام و با قد متوسط هستم، نه سبزه هستم و نه خیلی سفید، موهای قهوه ای رنگ و چهره ی به نسبت قابل قبول و پسرانه. خیلی ها بهم میگن که نسبت به سنم جوون تر به نظر میرسم، به هر حال واقعیت اینه که دیگه داره 30 سالم میشه (مرداد 93) و چندسال کمتر و بیشتر به نظر رسیدن خیلی اهمیتی نداره. کیس ایده آل من به لحاظ ظاهر شبیه خودمه. به هیچ عنوان به افراد چاق، توپر و سنگین وزن، یا افراد کچل و نیم کچل یا افرادی که بدن پرمو داشته باشند کشش جنسی ندارم، قیافه های پسرونه یا شبه پسرانه رو دوست دارم و در کل همونطور که گفتم دنبال کیسی به لحاظ ظاهری شبیه خودم هستم. موارد گفته شده به هیچ عنوان به معنی بی احترامی به افرادی که ویژگی های موردنظر من رو ندارند نیست و صرفا علاقه مندی های شخصی منه که گرچه خیلی خصوصی به نظر میرسند، هدف از نوشتنشون اینجا صرفا روشن کردن موضع خودم و جلوگیری از اتلاف وقت خودم و دیگران هست.

۳ نظر:

  1. پسر تنهای خسته! مطالبت رو کم و بیش خوندم و بسیار خرسند شدم از این که چ قدر دیدگاه ها و جهان بینی های مشترکی داریم. نمیدونم از حرفای من ناراحت بشی یا نه ولی من کلن آدمی هستم که اگر کسی رو دوست داشته باشم ترجیح میدم حقیقت رو بش بگم گرچه مثل اب سرد تمام تمایلات و ارزو هاش رو از بین ببره. دوست عزیزم گروهی از انسان های بزرگ توی این ذنیا زندگی میکنن که برخلاف طعنه ها و تهمت های به ظاهر مرد های دیگه، از همه مرد ترن و لوتی تر. دست روزگار یا تقدیر یا جبر یا هرچیز دیگه به اونها یه تمایز رنگین کمونی میده که خودش بی شک مسئولیت بسیار سنگینی رو دوششون میزاره. این مسئولیت معناش یعنی صبر بر جبر لایتغیر دنیا و گذشت از ظلم بلاعوض روزگار. صبر. همین و بس. منو ببخش حرفهایی که میزنم همه خلاف خواست خودمه اما چکار کنم که منطق سرسخت و بیرحمه و عشق و عاشقی سرش نمیشه. من سن زیادی ندارم ولی از وقتی متوجه این تمایز در خودم شدم، خدا میدونه که بیشتر از چارسال نمیگزره ولی پیر شدم و و از نوجوانی به پیری جهیدم. اوایل منم سرسختانه بر هویت خودم پافشاری کردم و حتی انقدر خوندم و خوندم تا متوجه این موضوع شدم که حقیقتا در اسلام و حتی در نص صریح قرآن مخالفتی با همجنسخواهی نشده. آنجا که بحث لواط پیش می آد

    پاسخحذف
  2. ... ونیاز به موشکافی زبانی قرآن داره و کاملا قابل اثباته. اما زمان که گذشت، من فهمیدم تمایز در من به معنی تمایز در زندگی من نیز هست. من باید متمایز زندگی کنم یعنی صبر کنم و شکیبا باشم و پنهان کنم و پنهان شوم. و در این مسیر از لودویگ ویتگنشتاین، بهترین فیلسوف زندگیم تاثیر پذیرفتم که اون هم با وجود اینکه تمایلات هم جنس خواهانه داشت ولی تا آخر عمر، خود و تمایلات خلاف قاعده اش را سرکوب کرد و با حالتی آمیخته به شک و یقین گفت: نمیدانم برای چه به این دنیا آمده ایم اما یقینا میدانم که برای خوشگذرانی نیامده ایم...
    و هیچ دلیلی هم نمیبینم که مثلا چون خودم تمایل همجنسخواهانه دارم از میشل فوکو که بارز ترین مثل هرزگی است خوشم بیاید!
    دوست عزیزم من ناچار به بیان آنچه هستم که هرگز حقیقتش نمیدانم ولی چه چاره که جبر تاریخ و جامعه، دروغ را حقیقت و حقیقت را دروغ میکند و ظالمانه تا آنجا پیش میروند که برای اثبات دین یا ایمانشان ناچار به اجرای احکامی میشوند که حق بودن را از آنکه کمترین حقوقش بودن خودش است میگیرند و هیچ نمیپرسند این دیگر چه جور اخلاقی است. خلاصه این که من هرگز و هرگز انسان فردگرا و خودمحوری نیستم اما در مسائل شخصی خودم شدیدا دوچار یک فردیت اجباری شده ام یعنی برخلاف انکه عقیده ام اعتقاد به محبت و دوستی و عشق است خود بشدت از آن گریزانم و مراقبم که پای در بند این عشق آمیخته به خودخواهی مردمان این روزگار ننهم. عشقی که خود در بند و اسیر خواسته های شخصی آقایان باشد.. ارزانی خودشان عشق پلیدشان.
    من هرگز و هرگز قصد نا امید کردن تو یا ناراحت کردنت را ندارم دوست اصفهانی ام اما اعتقاد من اینست که تمایز، اگر ظالمانه شد، باید ظالمانه جوابش را بدهی. باید خوارش کنی و آنقدر تسلیم نشوی تا اورا از پا در بیاوری. اگر دیروز دنبال مرد آرزو های خودم بودم(خیلی خوبه که راحت میتونم اینو بت بگم چون اخلاق خود پرداخته ی بعضی این کلمات را برنمی تابد) امروز میدانم که واقعا دنبال مرد "آرزو" بوده ام. در این خیال من حقیقتی نبوده است. مردان هم کیش من آنچنان به حقارت و نیاز آلوده شده اند که باری حقیقت انسانی خویش را پشت خروار خروار هوس و سکس و شهوت گم کرده اند. و گرچه میدانم که این هم ماحصل ظلمی است که بآنها روا شده ولی همین است که تباهی شان را رقم زده تا آنجا که همجنسخواه را مردی حقیر و هوسپرست و زیرشکم پرست و بدبخت و پست و همجنسباز تداعی میکنند که گرچه بیراه هم نیست. حالا به گمانم تنهایی عظیم مرا دریافته باشی که من حتی بعنوان یک همجنسخواه در اقلیت هم نیستم بلکه در فردیت محض هستم. مطرود شده از هر دو طرف. البته امیدوارم که اینهارا بحساب توهین نگذاری چون ترا متمایز تر دیدم تا دیگران و درست بهمین دلیل سرسخنم رو با تو گشودم. هرچه تمایز بیشتر شد، تنهایی هم فزونی میگیرد و اگر نخواهی این تنهایی مایه آزار تو شود، باید با تمام دل و جان آنرا بپذیری و در آغوش کشی. دقیقا مثل من که گفتم: گوووووور بابای عشق و محبت و پستی و بردگی! تمام حرف من همین است.
    بهیچ وجه نمیخواهم بگویم که شیوه ی تو برای یافتن همدم مشمئز کننده یا حالبهمزن یا چندشآور یا هرچیزی که str8 ها میگن هست(جالبه که خودشون ازهمه اسیر تر و پست تر و حقیر ترن تا جایی که گاهی برای فروکش کردن غلیان هوس به همجنسخواهها مراجعه میکنن و بعد از لذت خوووبی که کردن دوباره داد اه اه و اخ اخ سرمیدن..) بهیچ وجه هم درنظر من زشت نیست. ولی صادقانه بگم، من با اصل کار تو مخالفم. اگر متن هات رو نخونده بودم و تورو یه همجنسخواه معمولی تصور میکردم بهت خورده نمیگرفتم ولی حالا دوستانه دلم میخواد تو خودت باشی. حرف من اینه: کار تو نشانگر نیازمندی است. و اگر خودت را نیازمند نمیبینی، جسم و روحت را رها کن تا حقیقت تجلی کند..
    شاید بگی همه آدما نیازمندن. در اونصورت بت میگم که حق با توئه. ..
    انسان باید خودش به چنان عزت و غرور شکوهمندی برسه تا در بعضی امور خودشو بینیاز ببینه..
    بنظرم معنی حقیقی و درست این شعار رنگین کمونی ها که میگن: be proud باید همین باشه..
    .
    .
    .
    متاسفم که انقدر وقتت رو گرفتم (گرچه شاید هم نگرفتمP: )
    موفق باشی

    پاسخحذف

از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم