یکشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۹

خالی بندی !

دنیای جالبیه ! با آدمای جالب !
من کلا آدمی نیستم که زیاد اهل زبون ریختن و باز کردن سر صحبت با دیگران باشم ! یعنی کلا روابط عمومیم این اجازه رو بهم نمیده ، ولی خب از طرفی هم ادبم اجازه نمیده وقتی کسی پرحرفی می کنه بهش بگم ساکت شو !
این هفته که می رفتم دانشگاه ، توی اتوبوس پسری رو دیدم که ادعا میکرد قهرمان مسابقات کاراته ی کشوره ! خب ، این چیز عجیب و غیرقابل باوری نیست !
اما بیشتر که صحبت کردیم ، یعنی در واقع صحبت کرد ! سوالاتی از من پرسید مثل اینکه چی میخونم و کجا ! و بعد ... نمی دونم چی شد که شروع کرد به خالی بستن !
من دروغی بهش نگفتم ولی نمی دونم چه لزومی داشت که به این سبک ناشیانه خالی بندی کنه و باعث بشه همون خالی قابل باور اولش هم لو بره ! اونم با گفتن از خاطراتش و اینکه توی دانشگاه صنعتی اصفهان رشته ی دکتری قلب قبول شده ، اونم با رتبه ی تک رقمی ! ولی بعد از یه ترم زده بیرون ! و کمی بعدترش هم از اینکه بهش پیشنهاد شده بیاد کارشناسی ارشد آی تی بخونه ولی چون حسش نبوده این پیشنهاد رو هم رد کرده !!!
عجب دنیائیه ها !

یکشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۹

آدم های 100 سال دیگه !

این همه تلاش و تکاپو ... این همه غرق شدن توی کار و ... کار و کار ...
و این همه دویدن و ... دست آخر ؟؟؟

سؤال اینه که 100 سال دیگه اصلا چه کسی اهمیت میده که امروز چه آدمایی زندگی می کردن و چه مشکلات و دغدغه هایی داشتن ؟؟؟ و اینکه آیا اصلا فرصت کردن که زندگی کنن یا نه ؟! (کاش می شد زندگی رو از دور تماشا کرد!)

امیدوارم آدم های 100 سال دیگه مشکلات امروز ما رو نداشته باشن ...

سه‌شنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۹

غروب دریا ...

وقتی خورشید طلایی توی افق ساحل ناپدید میشه ، یه دسته لنچ ماهیگیری با چراغ های روشن پشت سر هم صف میشن و به دل دریا می زنن ... و چند دقیقه بعد فقط چند تا چراغ توی دل دریا پیداست ...
غروب دریا توی سکوت از روی یه اسکله ی کوچیک ماهیگیری واقعا دیدنیه ...

غروب دریا ...

پنجشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۹

ارائه !

امروز برای اولین بار در دانشگاه جدید برای یکی از درس ها ارائه داشتم ! ارائه ای با موضوع "گوگل اپ انجین" !
وقت نسبتا زیادی هم برای تهیه ی اسلاید گذاشته بودم و صبحش هم با یکی از دوستان تمرینی جهت شبیه سازی محیط ارائه و انجام اصلاحیات داشتیم !
جالب اینجاست که اولین نفری بودم که در این درس ارائه داشت . با توجه به زمان بد کلاس که بعد از ظهر 5 شنبه بود و فرصت کمی که برای ارائه داشتم ، در جایگاه مربوطه قرار گرفته و بحث رو شروع کردم !
به جز اول مطلب که کمی خوب پیش نرفت ، بعد از گذشت یکی دو دقیقه بر محیط مسلط شدم و مطالبم رو به صورت کامل و وافی برای کلاس که با قیافه های این شکلی بهم زل زده بودند بیان کردم !
واقعا که این قیافه ها آدم رو یاد گونه ای از دایناسورهای دوره ی ژوراسیک به نام "مایاسور" مینداخت !
به هر حال این ارائه دردسر چندانی واسم نداشت و مهم تر از همه اینکه استاد هم گفت صرف نظر از اینکه عکس های اسلایدت کم بودن و یه کم هم خسته کننده بود اما در کل ارائه ی خوبی بود !