چهارشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۹۳

فراموشی!

یه قانون مهم وجود داره:
گاهی آدم باید فراموش کنه، گرچه این کار واسه بیشتر آدما خیلی خیلی ساده س، ولی واسه یه عده کمی هم ممکنه یه مقدار سخت باشه، به هر حال قانون اینه: "گاهی باید فراموش کنی قبل از اینکه فراموشت کنن!"
گرچه شخصا برای من گاهی فراموش کردن کار سختیه (دلیلش هم اینه که یادم میره بعضی ها واقعا ارزش به یاد سپرده شده رو ندارن) ولی مسلما فراموش شدن خیلی از اون سخت تره! پس برای حفظ شأن انسانی تحمل سختی فراموش کردن به سختی فراموش شدن هزاران بار میارزه!!!

چهارشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۹۳

غروب 13

غروب 13 تو ذهن بیشتر ما ایرانیا یکی از اون نوستالژی های بد و سیاهه...
یادش نخیر، روزای مدرسه و تکالیفی که به رسم همیشگی می موند واسه آخرین لحظات تعطیلات، و چقدر سخت بود بیدار شدن اولین صبح بعد از تعطیلات نوروز وعادت کردن به روال هر روزه ی قبلی... انگار که دو سه هفته تعطیلی به اندازه ی دو سه ماه بهمون چسبیده بود! و همیشه از گذشتنش با این سرعت تعجب می کردیم و حسرت می خوردیم...
و پیک های نوروزی که با وجود اینکه من همیشه به بهترین شکل حلشون میکردم، اما هیچوقت اونطور که بایست بهشون وقعی گذاشته نمیشد، و در واقع باعث میشد یه جور حس پیشمونی و ناامیدی از انجامش به آدم دست بده، هر چند من همیشه حل کردن پیک نوروزی رو با اون حال و هوای بهاریش دوست داشتم و بهش به چشم تکلیف نگاه نمی کردم...
به هر حال اون روزها خیلی وقته که تموم شده، و تنها چیزی که باقی مونده همین نوستالژی تلخ غروب 13 و همون حس بدیه که گرچه دیگه از درس و کتاب و مدرسه خبری نیست، اما به گمونم هر جا که باشیم و به هر کاری که مشغول باشیم، تا آخر عمر هم با همه ی ما خواهد بود...