دوشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۹۳

یه آهنگ قشنگ...

Dance me to your beauty with a burning violin
Dance me through the panic ’til I’m gathered safely in
Lift me like an olive branch and be my homeward dove
Dance me to the end of love
Dance me to the end of love
Oh let me see your beauty when the witnesses are gone
Let me feel you moving like they do in Babylon
Show me slowly what I only know the limits of
Dance me to the end of love
Dance me to the end of love
Dance me to the wedding now, dance me on and on
Dance me very tenderly and dance me very long
We’re both of us beneath our love, we’re both of us above
Dance me to the end of love
Dance me to the end of love
Dance me to the children who are asking to be born
Dance me through the curtains that our kisses have outworn
Raise a tent of shelter now, though every thread is torn
Dance me to the end of love
Dance me to your beauty with a burning violin
Dance me through the panic till I’m gathered safely in
Touch me with your naked hand or touch me with your glove
Dance me to the end of love
Dance me to the end of love
Dance me to the end of love...
پ.ن: دنیای بزرگیه! با اینکه سن این آهنگ از من بیشتره تازه دیروز برای اولین بار شنیدمش!
پ.ن.2: لینک دانلود

جمعه، آبان ۱۶، ۱۳۹۳

سه‌شنبه، آبان ۱۳، ۱۳۹۳

عاشورا

عاشورا در کنار غدیر ستون های عقیدتی تشیع را تشکیل می دهند. فارغ از ریشه ها و علل وقوع عاشورا، تردیدی نیست که این واقعه تأثیرات ژرفی بر فرهنگ و ادبیات جهان تشیع (یا همان ایران) داشته است. در سده های اول اشغال ایران توسط اعراب، تشیع شاید بیشتر بهانه ای بود برای سرپیچی و عصیان در برابر ستم خلفای بیدادگر اموی و عباسی. در این دوران بُعد ناسیونالیستی آن به مراتب بر جنبه ی مذهبیش رجحان داشت (احتمالا به همین دلیل است که برخی بر شیعه بودن فردوسی اصرار می ورزند).
عاشورا اما بنا بر ادعای روحانیون شیعه، نمادی است از ظلم ستیزی و حق طلبی و آزادگی و بنا بر ادعای همین گروه این وجه تمایز شیعه با سایر فرق اسلامی است، به همین دلیل است که این قشر از هیچ تلاشی در راستای ترویج هر چه بیشتر فرهنگ عاشورا فروگذار نمی کند. مراسم سوگواری عاشورا خصوصا پس از دوران صفویه به لطف نزدیکی دربار به روحانیت، همواره از رونق و شکوه خاصی برخوردار بوده است. اما ادعایی که در این میان درست به نظر نمی رسد، ادعای واهی و پوچی است که در زمینه ی تأثیرپذیری عامه مردم از روح عاشورا و ستم ناپذیری متأثر از عاشورای ایرانیان مطرح می شود.
گرچه در قرن اخیر تمامی مراسم مذهبی و در رأس آن ها سوگواری محرم به تریبونی برای ترویج عقاید و افکار روحانیت بدل شده است و انصافا این گروه هم از این تریبون به نحو احسنت برای نیل به اهداف (عمدتا قدرت طلبانه) خود بهره جسته اند، اما با نگاهی گذا به تاریخ ایران، هیچ جنبش مهم و مستدام مدنی متأثر از واقعه ی عاشورا مشاهده نمی کنیم، بلکه ایرانیان را همواره مردمی صبور، قانع و مداراکننده با حاکمان می یابیم که گرچه غالبا روحیه لجاجت و سازش ناپذیری مطلق را با خود دارند و عدم رضایت خود از وضع موجود را به شیوه های مختلفی بیان کرده و می کنند، اما هیچ گاه برای براندازی یک حکومت ستمگر از طریق انقلاب یا جنبش مدنی سازمان یافته، به صورت گروهی و انتحاری عمل نکرده اند. البته پس از انقلاب 57، بسیاری از روحانیون با نیت کاملا مشخص سعی به ربط دهی انقلاب اسلامی با جنبش عاشورا دارند که این ادعا نیز چندان قابل قبول و محکمه پسند نمی باشد. چون از طرفی بایست درنظر داشت که در انقلاب سال 57 تنها گروه های مذهبی سهیم نبودند و تقریبا تمامی گروه ها و گرایشات سیاسی، در هدف مشترک براندازی رژیم شاهنشاهی با هم همصدا و هم راستا بودند (گرچه روحانیت در این بین توانست با سرکوب به موقع و بیرحمانه رقبا، جامعه ای یک صدا ایجاد کند، همان میراثی که امروز ما دهه ی شصتی ها طعم زهرآگین آن را می چشیم و عمدتا به دلیل عدم تجربه طعم دیگر (آزادی)، بدان چندان وقعی نمی نهیم!). از سوی دیگر اگر دستاورد این انقلاب را رهایی از ستم حکام نالایق، ناکارمد، فاسد و مستبد تصور کنیم، به دور از خرد و انصاف حکم کرده ایم! و بدین ترتیب هیچ ارتباط معناداری بین این دو نهضت به چشم نمی خورد.
به هر حال تردیدی نیست وجهه ای از عاشورا که امروزه زندگی عوام (و حتی بسیاری خواص مدعی) را متأثر می کند، استفاده از فرصت گردهم آیی، برگزاری مراسم خیابانی، خودنمایی و نمایش تقوا است! جنبه مهم دیگر تخلیه هیجان برای جوانانی است که در یک جامعه تابوزده رشد کرده اند و هیچ تجربه ای از شرکت در کارناوال ها و پرایدها، راهپیمایی یا هر حرکت اجتماعی مشابهی ندارند و این فرصت را برای تفریح و شادی مغتنم می شمرند!