جمعه، بهمن ۰۳، ۱۳۹۳

درون در چه کردی که برون خانه آیی؟!

چند روزه رسانه های رژیم نامه ی فصل الخطابشون خطاب به جوون های غربی رو توی بوق و کرنا کردن و ادعا می کنند که این نامه روشنگر و هدایت کننده و ناجی تمام جوانان غرب از انحطاط فکری و اخلاقی و اسلام هراسیه و در صورت عمل به محتوای این نامه جوامع غربی هم (مثل ما) راه سعادت و کمال رو پیدا کرده و از انحطاطی که سال هاست گریبانشون رو گرفته نجات پیدا می کنند!
اگر این نامه از سوی رهبر یک مدینه ی فاضله یا حداقل یک شخصیت شناخته شده ی جهانی خطاب به جوانان اروپایی و آمریکای شمالی! ارسال شده بود، قابل تامل می نمودیا حداقل میشد امیدوار بود توسط تعداد قابل توجهی از افراد خونده بشه، اما با اینحال اگر هیچ جوون غربی تا به حال توی زندگیش اسم ایران و رهبر اون رو در مواردی به جز بحران هسته ای شنیده باشه، و در خصوص جامعه و حکومت ایران کمترین اطلاعی داشته باشه، مسلما با خوندن این نامه سوالاتی به ذهنش خطور می کنه که قطعا نویسنده ی نامه از پاسخ به اون ها عاجزه:
1- همیشه ادعا میشه که اسلام با خشونت و تندروی مخالفه و این مفاهیم اصولا با ارزش ها و آموزه های اسلام مغایره، اما در واقعیت خیلی از مناطق جنگ زده و بی ثبات دنیا، از آفریقای مرکزی گرفته تا خاور میانه و حتی خاور دور، یا این خود مسلمان ها هستند که با هم در حال نزاعند یا ردپایی از اون ها در این درگیری ها دیده میشه. خود حکومت ایران هم از این قاعده مستثنی نیست، خصوصا در مسئله فلسطین، ایران هرگز نه به دنبال راه حلی صلح آمیز بوده و نه احتمال وجود چنین راه حلی و حتی امکان سودمندی مذاکره رو میپذیره و صرفا مقاومت و مواجه نظامی رو تنها راه درست تلقی میکنه، البته در سایر منازعات که به هر نحو پای شیعیان در میون باشه، صرف نظر از درستی یا نادرستی مطالباتشون، ایران طرف اون ها رو میگیره و در این زمینه از هیچ کمک مالی و تسلیحاتی و راهکارهای خشونت بار هم ابایی نداره.
2- اگر جهان فراموش کنه، مردم ایران هرگز نحوه تسلط روحانیت و مصادره ی انقلاب 57 توسط اون ها و خشونت بی حد و حصر و خفقان و ارعاب و شکنجه و اعدام و سرکوب های بعدش رو از یاد نمی برند. آخرین نمونه اون هم اعتراضات سال 88 بود که جلوی چشم دنیا با نهایت بی رحمی و قساوت به خاک و خون کشیده شد. حالا با چنین کارنامه ای و اون هم بعد از فقط سه چهار سال از آخرین آزمون حکومت ایران در این زمینه، ادعای تعامل و دعوت به پیروی از چنین اندیشه ای چه کسی رو مجذوب میکنه؟ جوون های اروپایی و آمریکای شمالی قسم حضرت عباستون رو باور کنند یا دم خروس رو؟!
3- متاسفانه یکی از آفات علمای اسلام اینه که در یک برهه خاص از تاریخ جزیرة العرب گیر افتادن و با تمام قوا سعی باطل می کنند تا تمام حوادث و رویدادهای گذشته و حال تمام ملل و کشورها رو به نحوی با رویدادهای محدود این دوره مرتبط کنند و نسخه ی ناکارامد خودشون رو برای تمام امراض تجویز کنند، در اثبات این مدعا ذکر همین نکته بس که تمام کائنات رو طفیلی وجود افرادی خاص در دوره مذکور میدونند و در واقع بر خلاف ادعای خودشون برای اون ها نوعی اولوهیت ضمنی متصورند، و اینطور میپندارند تنها راه رستگاری از جاده ی اون ها رد میشه و خداوند عالم تمام درهای دیگه رو به روی بنده هاش بسته و وکالت تام و بلاعذل خودش رو به اون ها واگذار کرده... البته ناکارامدی و مضحک بودن این رویکرد بر هیچ انسان عاقل غیرمغرض غیرمتعصبی پوشیده نیست...
4- قوانین داخلی کشورهای اسلامی و نحوه برخورد با شهروندان خودشون هم رقبتی برای یک جوان غربی در گرایش به اندیشه اسلامی ایجاد نمی کنه. یک جوان غربی می تونه از نویسنده نامه سوال کنه آیا جوانان کشور شما در به چالش کشیدن و نقد اندیشه اسلامی آزادی حداقلی دارند؟ در پذیرش یا ترویج هر عقیده دیگه چطور؟ آیا شخصی که برای مخالفین خودش حق زندگی هم قائل نیست (شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه به خوبی موید این ادعاست)، اصولا حق دارد از آزادی اندیشه و قضاوت بی طرفانه سخن بگوید و دیگران را به شناخت مستقیم و بی واسطه عقاید خود دعوت کند؟
5- مهم ترین سوال اما که پاسخش جلوی چشم دنیا روشنه اینکه جوانان شما بایست با داشتن راهبران دلسوز و مهربان و دانایی مثل شما، باید در یک مدینه ی فاضله زندگی کنند و الگوی کامل اخلاق و منش مورد ادعای شما برای دنیا باشند، اما حقیقت اینه که جامعه ی ایران یک جامعه ی رو به انحطاطه، چه به لحاظ فرهنگی و چه به لحاظ فکری و چه اخلاقی و جوانانی که در این جامعه نه امیدی به آینده دارند و نه اعتقادی به حق و حقیقت و آزادی اندیشی و اگر هم گرایشی در اعماق ناخوداگاه وجودشون باقی مونده باشه، راهی به سمت آزادی اندیشه و عمل پیدا نمی کنند چون عرف و شرع و حکومت مثل یوغ به گردنشون سنگینی میکنه... در واقع می توان در پاسخ این نامه تنها این حقیقت را مطرح کرد که شما اگر بیل زن بودید، باغچه ی خودتون رو بیل می زدین!

شنبه، دی ۲۷، ۱۳۹۳

گوشی وفادارتر!

بعضیا برای توصیف وفاداری سگ رو مثال میزن، ولی به نظر من یه گوشی وفادار سگ جون می تونه از سگ هم وفادارتر باشه! مثل گوشی بیچاره من که توی این 9 سال اخیر همیشه و در هر شرایطی کنارم بود! البته من نسبت به اشیا و مادیات تعلق خاطر چندانی ندارم، اینو هم از این بابت گفتم که بگم اگه ادم ها به اندازه ی یه گوشی موبایل وفاداری حالیشون میشد مسلما دنیای بهتر و زیباتری می داشتیم!

جمعه، دی ۱۹، ۱۳۹۳

تکنولوژی!

بالاخره بعد عمری منم در تکنولوژی وارد شدم!
این پست رو دارم از یه اَپ اندرویدی می نویسم!
این تنوع شاید بهانه ای بشه برای بیشتر اکتیو بودن، چون حس می کنم این مدت برای نوشتن زیادی تنبل شدم!