جمعه، آذر ۱۹، ۱۳۹۵

آش کشک خاله!

    هر کاری تو زندگی دوره ی خودشو داره، تجاربی هست که آدم بایست توی جوونی به دست بیاره، کارهایی که بایست توی اون دوره یاد بگیره و لذت هایی که بایست به موقع خودش و سر وقت از زندگیش ببره، فرصت هایی که اگر از دستشون بده در آینده افسوسشون رو میخوره.
    بعضی از این کارا هستند که اگرچه دوره ی خودشون رو دارند اما اگر دوره شون هم بگذره باز هم مجبوری هر وقت شده تجربه شون کنی، در واقع مثل آش کشک خاله می مونند!
    رانندگی یکی از همین کارهاست که حالا من با حدود 14 سال تأخیر ناگزیرم برم سراغش! امیدوارم تجربه ی خوبی باشه!

چهارشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۹۵

یازده سالگی وبلاگ پسر تنهای خسته

امشب وبلاگ پسر تنها خسته یازده ساله شد...
وبلاگی که خیلی وقته دورانش به سر رسیده و نتونست منو به هدفی که داشتم برسونه...

شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۹۵

زندگی باید همین باشد!


 هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟

یک فریب ساده و کوچک.
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را

جز برای او و جز با او نمی خواهی

من گمانم زندگی باید همین باشد...
هر حکایت دارد آغازی و انجامی،

جز حدیث رنج انسان،غربت انسان
آه! گویی هرگز این غمگین حکایت را

هر چها باشد، نهایت نیست...

زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده کوچک

آن هم از دست عزیزی که برایت
هیچ کس چون او گرامی نیست

بی گمان باید همین باشد.
ماجرا چندان مفصل نیست، اصلا ماجرایی نیست.

راست می گوید که می گوید
« یک فریب ساده کوچک »

من که باور کرده ام، باید همین باشد...

من زندگی را دوست می دارم
مرگ را دشمن؛

وای! اما با که باید گفت این، من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن؟!

دیده ای بسیار و می بینی
می وزد بادی، پری را می برد با خویش،

از کجا؟ از کیست؟
هرگز این پرسیده ای از باد؟
به کجا؟ وانگه چرا؟ زین کار مقصد چیست؟

خواه غمگین باش، خواه شاد
باد بسیار است و پر بسیار، یعنی این عبث جاری ست.

آه! باری بس کنم دیگر
هر چه خواهی کن، تو خود دانی

گر عبث، یا هر چه باشد چند و چون،
این است و جز این نیست.

مرگ گوید: هوم! چه بیهوده!
زندگی می گوید: اما باز باید زیست،

باید زیست،
باید زیست!… 

جمعه، مهر ۳۰، ۱۳۹۵

32

مثل کانتر دیجیتال میمونه!
یکی یکی میشماره و میره جلو! هر سالی قدر یه چشم به هم زدن... و یه شماره به شماره های عمرم اضافه می کنه... بی اونکه تغییری توی وضعیتم ایجاد بشه...
و هر سال که میگذره، ناامیدتر از سال قبل، باز هم توی این دنیای مجازی لعنتی، و این وبلاگی که دیگه متروکه شده...
باز با یه سوال تکراری کلنجار میرم:
آیا سرانجام، من نیز رها خواهم شد؟


پ.ن: دلم یه جشن تولد دو نفره میخواد، با یه کیک تولد خوشمزه و یه کادوی کوچیک ولی غافلگیر کننده!

جمعه، مرداد ۱۵، ۱۳۹۵

بدرود دوست قدیمی!

    امسال نرم افزار قدیمی یاهومسنجر بعد از حدود 17 سال آخرین روز عمرش رو سپری کرد و از این به بعد فقط نسخه جدید نرم افزار قابل استفاده خواهد بود. گرچه این در دنیای فناوری یک امر کاملا معمول و مرسومه و در واقع لازمه ی پیشرفت تلقی میشه، اما شاید خاطراتی که همه ی ما با این نرم افزار دوست داشتنی داریم، خداحافظی باهاش رو یک مقدار برای ما سخت میکنه...
    بدون شک هر کسی که اولین سال های ورود اینترنت به ایران رو به یاد داشته باشه، با یاهومسنجر هم خاطرات زیادی داره. من که خودم شخصا دوستان زیادی از این طریق پیدا کردم و ساعت های زیادی صرف چت و صحبت با اون ها بوسیله یاهو مسنجر کردم که گرچه شاید برای جوون های امروزی خیلی جذاب نباشه ولی در زمان خودش هیجان وصف ناپذیری داشت! برای همین این روزها حتی با وجود ظهور انواع و اقسام نرم افزارهای مشابه، هنوز هم یاهومسنجر رو روی سیستمم دارم، هرچند دیگه کسی داخل اد لیستم نمونده و اونایی هم که هستند به ندرت آنلاین میشن! یادش بخیر زمانی بعد از نصب ویندوز اولین نرم افزاری که نصب می کردم یاهو مسنجر بود!


بدرود رفیق قدیمی! و ممنون به خاطر همه ی لحظات خوبی که به ما بخشیدی! هرگز فراموشت نخواهم کرد!

جمعه، تیر ۱۸، ۱۳۹۵

تایتانیک!

    تعطیلات سه روزه عید فطر فرصتی دست داد تا بالاخره بتونم بعد از 19 سال و برای اولین بار فیلم تایتانیک رو به طور کامل ببینم! به نظرم اینقدرها هم که توی بوق و کرنا کرده بودن فیلم باحالی نبود! یعنی یک هالیوودی معمولی دیگه با یه کم زرق و برق بیشتر! هرچند در کل از 10 نمره ی 7 رو در آی ام دی بی بهش دادم!

دوشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۵

شب آخر رمضان

شب آخر ماه رمضان همیشه حس خوبی داره (البته به شرطی که تمام روزه هاش رو گرفته باشید!)
حس تمام شدن یک روال خسته کننده و رسیدن به پایان یک ماه زندگی با سبک متفاوت! البته به همراه یکم دلتنگی!
گرچه بخش عمده ی حس نوستالژیک ماه رمضان به دعاهای رنگ وارنگشه که خیلی ساله جایی در سبد عبادات من ندارند، اما بدون دعای سحر و الهم رب شهر رمضان سر ظهر و ربنای دم غروب، ماه رمضان هنوز هم برای من حداقل تفاوت های خودش رو با سایر ماه های سال حفظ کرده... بد نیست آدم چنین حسی رو حتی بعد از گذر از دوران کودکی برای خودش نگه داره...
و فردا آخرین سحر ماه رمضان، آخرین دعای سحر، آخرین ظهر داغ، آخرین گرسنگی و تشنگی... آخرین زبان روزه... و کمی بعدتر... آخرین اذان مغرب و آخرین سفره ی افطار... آخرین زولبیا و بامیه و آخرین سنگینی بعد از افطار... و پس فردا... طنین نماز عید که "اسئلک بحق هذا الیوم"...
پیشاپیش تنها عید مذهبی همه ی دوستان مذهبی وغیرمذهبی مبارک و دعاهاتون مستجاب!

شنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۹۵

نفوذ خزنده فاشیسم

    از علائم توفیق حکومت تمامیت خواه در القای عقاید مبتذل خود به نسل جوان که یکی از خطرناک ترین و تأمل برانگیزترین جنبه های یک سلطه ی فرهنگی همه جانبه می باشد، سیل آهنگ های به اصطلاح مذهبی است که چندسالی است در آستانه مناسب های حکومتی (اعم از مذهبی و معدود مناسب های به اصطلاح ملی!) فضای مجازی را به لجن زاری واقعی بدل می کند!
    زمانی نه چندان دور اگر یک خواننده قصد اجرای اثری مذهبی را داشت، تماما نشئت گرفته از منویات و اعتقادات قلبی او بود و به همین دلیل نیز تلاش بیشتری در جهت اجرای کار چه به لحاظ انتخاب اشعار و چه به لحاظ نحوه ی اجرا و سایر موارد انجام می شد و نتیجه نیز در بیشتر موارد در سطح قابل قبولی قرار میداشت، اما در آثاری که اخیرا تحت عنوان آثار به اصطلاح مذهبی منتشر می شود، گویی تنها هدف جلب رضایت ممیزی های ساتور سانسور به دست وزارت ارشاد اسلامی و بسترسازی برای لنگراندازی و محکم کردن جای پا و جلوگیری از بروز مشکل در کارهای آتی است، گویی خوانندگان جوان صرفا از سر رفع تکلیف و برای بیمه کردن خود، ناگزیر به گنجاندن چند اثر مذهبی ولو مبتذل و سخیف در کارنامه خود هستند تا بدین وسیله اصطلاحا خرشان را از پل بگذرانند و تکلیفی را از سر خودشان باز کنند و ارادت و پایبندی خود را به اصول و آرمان های مرتفع انقلاب ثابت کنند! غافل از آنکه با این کار چه خیانتی در حق خودشان، کشورشان، طرفدارانشان و حتی مذهبشان انجام می دهند و چه خدمت بزرگی به مزدوران صاحب قدرت!

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۹۵

راهنمای خرید کاندوم (ویژه افراد خجالتی!)

    پیرو دوتا پست قبلی در خصوص ایدز و سایر بیماری های مقاربتی (به اختصار STD ها)، فکر کردم شاید بد نباشه راهکاری برای یکی از چالش برانگیزترین مشکلات جوانان در جامعه ی عزیز اسلامی مون ارائه کنم. اگر فکر کردید این مشکل بیکاری یا اعتیاد یا فقر یا این مسائل پیش پا افتاده است سخت در اشتباهید، مشکل موردبحث جدی تر از این حرف هاست: خرید کاندوم!
    متاسفانه در فرهنگ ما اشکالی از خودسانسوری احمقانه به شکلی نهادینه شده که حتی خیلی از جوون های به اصطلاح امروزی رو هم درگیر خودش کرده و باعث تغییر دیدگاه جامعه به برخی مسائل بسیار پیش پا افتاده شده. در این جامعه از سکس صحبتی نمیشه در حالی که سکس در روح و جان جامعه از کوچه و خیابون گرفته تا حوزه و دانشگاه جریان داره و تمام فکر و ذهن ما رو همیشه درگیر خودش کرده، بی اونکه حتی خیلی از مواقع در موردش حرفی زده بشه یا براش فکری بشه. در واقع روحانیت پلید و نابکار دسته ای از رذائل اخلاقی و اجتماعی رو تحت عنوان "ادب شیعی" رواج داده اند که از مهمترین و ملموس ترین نتایج شوم اون همین خودسانسوری و واقعیت گریزی گسترده و لگام گسیخته است، همین رفتار مزورانه و زندگی دوگانه ای که بیشتر ماها داریم، روزها یک جور هستیم و شب ها جور دیگه، با خانواده یک آدم هستیم و با دوستان آدمی دیگه...
    با وجود ارادت و تعلق خاطر عمیق ما ایرانی ها به مسائل جنسی که البته تأثیر شگرف فرهنگ عرب هم بر اون قابل انکار نیست، هنوز این دست موارد برای ما تابو محسوب میشن. البته این قابل قبوله که در جمع های خانوادگی بایست حدودی رو رعایت کنیم و نیازی نیست که همه مسائل به صورت بی پرده بیان بشن، اما دسته ای از موارد مربوط به سکس مثل مراجعه به پزشک یا ساده تر از اون همین خرید کاندوم، با توجه به عواقب جدی و غیرقابل جبرانی که بی توجهی بهشون میتونه به همراه داشته باشه، هیچ جایی برای تعارف و رودربایستی و خجالت باقی نمیگذاره...
    اما راستش رو بگم خودم هم بار اولی که میخواستم برم داروخونه و کاندوم بگیرم یه مقدار خجالت میکشیدم، مثلا سعی کردم یک داروخونه دور از محل زندگیم پیدا کنم و به یکی از فروشنده های مرد (اون هم به ارومی) بگم که چی میخوام! البته به مرور و بعد از یکی دو بار دیگه چنین حس خجالتی نداشتم! به قول معروف هر کاری اولین بارش سخته! برای همین تصمیم گرفتم این پست رو بنویسم و تجربیات ارزنده خودم رو با اون هایی که شاید بار اولشونه و خجالت میکشن این کارو بکنن سهیم بشم!
   در ادامه روال خرید کاندوم برای دوستان خجالتی شرح داده شده، لازم به یاداوریه که این روال حداقل بایست سه بار تکرا بشه تا کاملا حس خجالتتون از بین بره، به هر حال من تضمین میکنم که بعد از اولین بار اجرای اون دیگه ترسی از خرید کاندوم نخواهید داشت:
  • یک داروخانه دور از محل سکونت خود انتخاب کنید. اگر در شهر بزرگی زندگی میکنید این خیلی دورتر میتونه دو تا کوچه پایین تر باشه و در شهرهای کوچیک تر میتونه اون کله شهر باشه!
  • مطمئن بشید که هیچ فرد آشنایی مخصوصا از اقوام در اون داروخانه کار نمیکنه
  • یک ساعت نسبتا خلوت رو برای خرید انتخاب کنید
  • اصلا اهمیتی نداره که کارکنان داروخانه زن هستند یا مرد، یادتون باشه که این شغل اون هاست و شما میتونید اون ها رو به عنوان کاندوم فروش تلقی کنید! یعنی وظیفه ذاتی و قانونی اون ها فقط فروش کاندوم به شماست!
  • میتونید تنها یا با شریک جنسیتون برای خرید کاندوم برید، و اینکه همجنس هستید یا ناهمجنس یا اینکه اون ها میفهمن که کاندوم رو برای چه کاری میخواهید! مطلقا هیچ اهمیتی نداره! یادتون باشه که شما قرار نیست در این باره به کسی توضیح پس بدید! یه کم اعتماد به نفس داشته باشید!
  • وقتی وارد داروخونه میشید خودتون رو مضطرب و نگران و دست پاچه یا خجالتی نشون ندید، سعی نکنید سریع تر کارتون رو بکنید، اگر آدم های دیگه از زن یا مرد یا بچه در داروخونه هستند، هیچ اهمیتی نداره! اون ها یه مشت غریبه هستند که قرار نیست دیگه تا آخر عمرتون باهاشون رودررو بشید، اگر هم بشید اینکه در مورد شما و کاندومتون چه فکری میکنند به اون ها مربوط نیست! یه کم متمدن باشید!
  • پیش نزدیک ترین فروشنده برید، اینکه زنه یا مرد یا پیره یا جوون مهم نیست، فقط ببینید به کدوم حس بهتری دارید و سر کدوم یکی خلوت تره و همون رو انتخاب کنید.
  • صبر میکنید تا نوبتتون بشه، بعد از سلام میگید که یک بسته کاندوم 12 تایی میخواهید. بدون طعم باشه لطفا! (دلیل 12 تایی بودن این هست که تا مدتی نیاز به خرید کاندوم نداشته باشید و دلیل بدون طعم بودنش این هست که ممکنه از بوی کاندوم های طعم دار خوشتون نیاد، مخصوصا شکلاتیش که به نظر من خیلی خیلی خیلی مزخرفه!)
  • احتمال داره فروشنده ازتون در مورد تأخیری بودن یا نبودنش سوال کنه، که جوابش بستگی به خودتون داره. اگر زودارضایی دارید توصیه میکنم از کاندوم های بی حسی دار استفاده کنید، اگر بدون کاندوم از شروع سکس هارد ارضا شدنتون بیش از 10 دقیقه طول میکشه توصیه نمیکنم ازشون استفاده کنید.
  • ممکنه فروشنده ابله باشه و از شما بخواد که برید یه گوشه خلوت تر تا کاندوم رو بهتون بده! در این صورت نگاه عاقل اندر سفیهی بهش بندازید که حساب کار خودشو بکنه، البته نیازی به واکنش بیش از نگاه سنگین نیست و برید هر جایی میگه (به جز زیر زمین!)  و کاندومتون رو بگیرید!
  • بعد از اینکه کاندوم رو گرفتید حتما بسته بندی و مخصوصا تاریخ انقضاش رو چک کنید. احتمال داره فروشنده کاندوم رو توی پلاستیک غیرشفاف بگذاره، مشکلی نیست که درش بیارید و کامل چکش کنید. همچنین در مورد طعم و بی حسیش خیلی به حرف فروشنده اعتماد نکنید، خودتون هم یک بار روی بسته رو چک کنید.
  • اگر با شریک جنسیتون برای خرید رفتید میتونید بدید تا اونم بسته رو چک کنه و تأیید کنه.
  • بعد از اونکه پولش رو پرداخت کردید میتونید کاندوم رو توی کیفتون بگذارید و با آرامش خاطر کامل از داروخانه خارج بشید! موقع رفتن تشکر یادتون نره!
  • حالا میتونید با خیال راحت به مکان رفته و اوقات خوشی رو در کنار کاندوم و شریک جنسیتون داشته باشید! طریقه استفاده از کاندوم روی یه کاغذ کوچیک داخل بسته بندی نوشته شده، یادتون نره بخونیدش. خلاصه بیشترشون این هست که دقت کنید موقع باز کردن کاندوم رو پاره نکنید، همینطور موقع کشیدن بر روی آلت حواستون به جهت باز شدن کاندوم باشه که برعکس روی سر آلت قرارش ندید، چون دیگه غیرقابل استفاده میشه، برای همین حتما قبل از کشیدن با انگشت (و نه ناخن!) از جهت بازشدنش مطمئن بشید. همینطور موقع سکس از رفتار خشن که ممکنه باعث پاره شدن کاندوم بشه حتما اجتناب کنید.
  • سکس خوب و ایمنی داشته باشید!

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۵

مراحل انجام تست HIV (ایدز) در اصفهان

    در شهر اصفهان چند مرکز دولتی و بسیاری از آزمایشگاه های خصوصی تست HIV انجام میدن. انجام تست در مراکز دولتی رایگانه و در مراکز خصوصی هم بایست هزینه ای پرداخت کنید که البته خیلی قابل توجه نیست. در حال حاضر معمولا از تست های نسل 4 استفاده میشه که با دقت خوبی می تونن وضعیت سلامت شما رو مشخص کنند، البته صحت نتیجه تست منوط به این هست که دست کم چهارماه از آخرین رفتار پرخطر شما (که در پست قبلی توضیح داده شد) گذشته باشه، در غیراینصورت احتمال خطا در نتیجه وجود داره و نباید خیلی روش حساب کنید. در کل دقت این روش تست بالای 99 درصده.
    من لیست کامل مراکز دولتی که این کار رو انجام میدن نمی دونم، اما یکی از دردسترس ترین این مراکز در اصفهان مرکز بهداشتی درمانی نواب صفوی در خیابان بزرگمهره (نمی دونم چرا اسم این تروریست تکفیری رو گذاشتن روی درمانگاه؟!؟). مرکز بهداشتی درمانی نواب انتهای خیابان بزرگمهر تقریبا صد متر پیش از میدان احمدآباد قرار داره. دقیقا روبروی پل عابر پیاده و دسترسی به اون از طریق BRT به راحتی امکان پذیره.


شماره مرکز اگر تغییر نکرده باشه 32275250 و ساعات کاری از صبح حدود 8 تا فکر کنم ساعت 1 بعد از ظهر باشه، البته فقط روزهای غیرتعطیل!
وقتی از درب درمانگاه وارد شدین، سمت چپتون چند تا پله هست که ازش پایین میرید و با یه تابلویی مواجه میشید که نوشته "مرکز مشاوره بیماری های رفتاری"! وارد که میشید خودتون رو در محاصره پوسترهای ضدایدز و تبلیغات استفاده از کاندوم می بینید! ضمنا خلوت بودن اونجا هم خیلی به چشم میاد که البته تاسف آوره! سمت راست دو سه تا اتاق هست، برید اتاق شماره 3 و به یکی از خانم ها یا آقایونی که اونجا هست بگید که میخواهید تست اچ آی وی بدید، اصلا هم خجالت نکشید چون اون ها صبح تا شب فقط واسه همین کار اینجا هستند و درسته که شاید شما اولین باره که میخواهید این کارو بکنید، ولی این کار واسه اون ها شغل محسوب میشه و بنابراین نیازی به رودربایستی نیست، هر سوالی که داشتید میتونید بپرسید!

    اینجا مشخصاتتون شامل اسم و فامیل و نام پدر و شماره موبایل رو میگیرند (البته لزومی نداره اطلاعات واقعی بدید، ولی اکیدا توصیه میکنم که همین کارو بکنید)، بعد یه کارت بی ریخت سبز رنگ بهتون میدن که روش یه شماره و حرف اول نام و فامیل و نام پدر رو داره و بهتون گفته میشه اگر نمیتونید کارت رو به هر دلیل نگه دارید شماره ش رو یادداشت کنید و از شرش خلاص بشید! و شما رو میفرستند اتاق شماره 7 انتهای راهرو سمت چپ برای مشاوره. اونجا یه خانمی نشسته (دست کم اون موقعی که من رفتم خانم بود) که اون هم یک بار دیگه مشخصاتتون رو میگیره و توی دفتر خودش یادداشت میکنه و یک سری سوالات آماری از شما میپرسه، مثل اینکه هدفتون از تست دادن چیه و اینکه چه نوع روابط پرخطری داشتید، سعی نکنید دروغ بگید چون نه لزومی داره و نه کار شرافتمندانه ایه که آمار این بیچاره رو خراب کنید! بعد هم توصیه هایی در زمینه رابطه ایمن به شما خواهد کرد و یه کاغذ میده دستتون و میفرستدتون اتاق روبرو که آزمایشگاه هست. اونجا یک آقای جوان شما رو انتهای راهرو پشت یک پارتیشن مینشونه روی یک صندلی شبیه یونیت دندانپزشکی و بازوتون رو میبنده و میگه دستتون رو مشت کنید تا بتونه خون بگیره. و قبل از اینکه سرنگش رو وارد رگتون بکنه با یه محلول اسپری محل رو ضدعفونی میکنه. لازم نیست نگران باشید  مطلقا هیچ دردی حس نخواهید کرد! و دو سی سی هم بیشتر ازتون خون نمیگیره! (فقط ممکنه بعدا جاش یک مقدار کبود بشه که میتونید با پوشیدن لباس آستین دار بپوشونیدش)
    در نهایت این آقا برگه مشاور رو از شما میگیره و بهتون میگه که چند روز بعد برای دریافت نتیجه مراجعه کنید. برای دریافت نتیجه هم بایست بیایید پیش همین آقا و با گفتن اسم و فامیل بهتون میگه که نتیجه منفیه یا مثبت. اگر نتیجه منفی باشه که هیچ، ولی اگر خدایی نکرده مثبت باشه شما رو میفرستند پیش آقای دکتری که اتاقش کنار اتاق مشاور هست تا روال درمان رو شروع کنید. البته کل مراحل درمان و مشاوره و داروهایی که در اختیار بیماران قرار داده میشه کاملا رایگانه، با اینحال من جایی خوندم که داروهایی که در ایران استفاده میشه یا داروهای غیراستاندارد اهدایی کشورهای غربیه که در کشورهای خودشون قابل مصرف نیست و یا داروهای ساخت داخل که اثربخشی اون ها توسط هیچ نهاد معتبر علمی تأیید نشده. بنابراین بهتره دعا کنید که کار به اینجا نکشه، چون عمری با این ویروس شرور زندگی کردن کار راحتی نیست!

در هر صورت دونستن حقیقت خیلی بهتر از زندگی در برزخ ناآگاهیه، به قول قدیمی ها مرگ یک بار، شیون هم یک بار! پس اگر نسبت به سلامتیتون شک دارید توصیه میکنم در اولین فرصت برای دادن تست دست به کار بشید و خیال خودتون رو راحت کنید.
به امید روزی که همه ی ما این خطر رو بیش از این ها جدی بگیریم!

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۵

خطر ایدز!

    ظاهرا خطر ایدز از اون چیزی که تصور میشه بیشتره و خصوصا طی دهه اخیر الگوی ابتلا به HIV از تزریق به رابطه جنسی در حال تغییره. در کشور ما هم که متاسفانه هیچ گونه آموزشی در این زمینه در هیچ سطحی ارائه نمیشه و قانونگذاران نجیب و مومن و با حیا ترجیح میدن به جای مواجهه با مشکل، سرشون رو مثل کبک زیر برف کنند و خودشون رو به کوچه علی چپ بزنند تا خدا خودش جوون های ما رو از شر این ویروس شیطانی و ایادی پلیدش (همینطور آمریکا و اسرائیل) حفظ کند!
    خودم شخصا افراد بسیار زیادی رو میشناسم که به دلیل خجالت کشیدن برای خرید کاندوم، از داشتن سکس صرف نظر می کنند! البته عمل این گروه (اجتناب از سکس بدون کاندوم) قابل تقدیره، چون دوست دیگری داشتم که با اینکه پزشک بود (و پزشک خوبی هم بود!)، بدون کاندوم سکس میکرد! اون هم از نوع هارد و اون هم با پوزیشن بات! (یعنی به عبارت بهتر خطرناک ترین رفتار جنسی ممکن یا همون خودکشی رسمی اون هم به خاطر یه سکس بی ارزش با یک آدم ناشناس)!
    آمار افراد ناقل ویروس به طور رسمی در ایران چیزی حدود 30 هزار نفر و بر اساس مدل های علمی اپیدمی چیزی در حدود 80 هزار نفر تخمین زده میشه که به سرعت در حال افزایشه. اما با در نظر گرفتن همین آمار هم در حال حاضر به ازای هر 1000 نفر ایرانی یک مبتلا به HIV وجود داره که من فکر میکنم این آمار در بین همجنسگراها با توجه به سکس بی قاعده و لگام گسیخته اون ها حدود چندین برابر افراد عادی باشه و لذا اگر خطر ابتلای این افراد به ویروس HIV رو 10 برابر افراد دیگه در نظر بگیریم، می تونیم بگیم از هر 100 همجنسگرا در ایران یک نفر به HIV مبتلاست. یا به عبارت دیگه هر باری که یک همجنسگرا سکس محافظت نشده داشته باشید، احتمال 1 درصد وجود داره که به ویروس اچ آی وی مبتلا بشید و یا به عبارت بهتر اگر با 100 نفر سکس کنید میشه گفت حتما به ویروس مبتلا خواهید شد! و با توجه به اینکه این یک گراف پُر هست که در اون هر نود گراف با n-1 نود دیگه در ارتباطه! با ابتلای هر فرد جدید به ویروس، بخش زیادی از شبکه به خانواده چند ده میلیونی مبتلایان به HIV در جهان می پیوندند!
    اما پیشگیری از این ویروس وحشی یک راه حل ساده داره و اون هم اجتناب از رفتارهای پرخطره که عبارتند از:
  • سکس بدون کاندوم (حتی برای پوزیشن تاپ)
  • سکس دهانی اعم از ساک زدن یا بوسه ی خیس (یعنی بوسیدنی که زبان در آن درگیر باشد)
  • داشتن شرکای جنسی متعدد و سکس های تصادفی با افراد ناشناس
  • داشتن هر نوع خونریزی به هنگام رابطه خصوصا در نواحی حساس!
  • سکس در حالت مستی یا نشئگی
  • سکس با افراد معتاد و تنوع طلب
    اما اگر تا به حال هر یک از رفتارهای فوق را داشته اید، توصیه می کنم حتما برای اطمینان از سلامتیتون تست HIV بدین. این تست در بیشتر شهرهای ایران در مراکز مختلف دولتی و خصوصی انجام میشه و با دقت بسیار بالا وضعیت سلامت شما را تعیین می کنه. برای پیدا کردن اسم و آدرس مراکز مربوطه به راحتی یک جستجوی گوگل به نتیجه خواهید رسید. در پست بعدی نحوه انجام تست برای افرادی که ساکن شهر اصفهان هستند، توضیح داده خواهد شد.


پنجشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۵

simple small family!

    چند وقت پیش توی پیام رسان هورنت به صورت اتفاقی (در واقع از طریق هش تگ) به یک پروفایل جالب از یه پسر چشم بادومی برخوردم که نوشته بود:
Looking for the right man to start a simple small family

این جمله به نظرم خیلی جالب اومد، و اینکه هنوز توی دنیا (هرچند خیلی خیلی خیلی به ندرت و انگشت شمار) آدمایی پیدا میشن که از خودشون شناخت حداقلی دارند و ارزش هاشون چیزی فراتر از سایز ک...ر و نرمی ک...نه!
و خدا میدونه که داشتن یک خانواده کوچک ساده ی دو نفره برای یک "انسان" نرمال چقدر میتونه لذتبخش باشه! لذتبخش از تمام سکس های عالم!

یکشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۵

آجیل!

    به نظر من ترکیبات آجیل عید به ترتیب فضیلت! عبارتند از:

  1. کشمش
  2. پسته (دهن باز!)
  3. مغز بادام
  4. فندوق (دهن باز!)
  5. بادام هندی
  6. بادام منقا (از اینا که پوسته شون کاغذیه و با دست شکسته میشه!)
  7. تخمه کدو (درشت)
  8. تخمه کدو (ریز)
  9. تخمه ژاپنی
  10. نخودچی (شکری)
  11. نخودچی (نمکی)
  12. پسته و فندوق (دهان بسته!)
  13. سایر موارد
  14. بادام زمینی!

یکشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۹۵

باز کن پنجره ها را ...

باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها
برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست؟
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
با سرو سینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن...


پ.ن: واقعا مایه خجالته که شعر به این زیبایی در وصف بهار رو برای اولین بار بایست از زبان رئیس جمهور شیطان بزرگ! بشنوم!

سه‌شنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۹۴

چهارشنبه سوزی!

هزاران سال گذشته... سال پشت سال و قرن از پس قرن... و هزاران هزار آتش سرخی که هر سال در این سرزمین بر افروخته شده تا نمادی باشد از سوزاندن و پشت سر گذاشتن تمام پلیدی ها و زشتی ها و ناپاکی ها در آستانه آغاز یک روز نو... و این میعادیست که خس و خاشاک را در آن جایی نیست (که جایگاه برازنده ی وی همان میقات است در بیابان اعرابی اش)...
و اگر حج با تمام نمادهای مادی اش پلی است به سوی نزدیکی به خالق و دروازه ی معنویت و زنده نگاه داشتن یاد و سنت ابراهیم، جشنی که ریشه در پلیدی ستیزی و زشتی سوزی و استقبال از حیات تازه دارد و بر سنت زرتشت بنا شده (و مگر نه آنکه لانفرق احد منهم؟!)، هیچ از آن کم نخواهد داشت که هزاران بار برتر خواهد بود، اگر بیگانه پرستی را رها کنیم و تعصب را در همین آتش سرخ افکنیم و درک کنیم و قدر بدانیم...

پ.ن: به امید سالی که این مردم میراث پلید و شوم و اهریمنی ارتجاع سیاه رو در آتش سرخ آخرین چهارشنبه سال بسوزانند و برای همیشه به دست فراموشی بسپارند.
افسوس که سال های زیادی تا رسیدن به اون شب بایست سپری بشه و صد افسوس که این تعداد سال ورای شمارگان عمر ماست...

یکشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۹۴

در تاریخ آمده...

در تاریخ آمده:
در دوران صفویه، یک سال عاشورا و نوروز با هم مقارن شد، شاه آن روز را عاشورا و فردای آن روز را نوروز گرفت!
در دوران جمهوری اسلامی، یک سال اربعین و نوروز با هم مقارن شد، ولی فقیه آن سال و سال پس از آن را عاشورا گرفت!

پ.ن: حتی من هم با وجود تعلقات مذهبی، دیگه واقعا حالم از این عزاداری های هر روزه ی احمقانه ی ناتمام و این بر سر و سینه زدن های مزورانه و مسخره به هم میخوره!
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه ی پشمینه بینداز و برو...

شنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۹۴

خوش آمدی اسپند...

دوباره اسفند...
دوباره شب بو و سبزه و سمنو و سنبل و ماهی سرخ وتنگ بلور...
دوباره خرید عید و شلوغی خیابون ها و بوی بهار...
دوباره شکوفه و شیرینی و گز و آجیل...
دوباره لحظه ی تحویل سال...
اسفند، همیشه برای من ماهی بوده که شروعش مثل پایانش زیبا بوده، خوش آمدی اسفند زیبا...

یکشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۹۴

فرهنگ مبتذل غربی

    به نظر من اگر در کل فرهنگ غرب یک جشن سنتی زیبا و باارزش وجود داشته باشه اون همون ولنتاینه که فارغ از جنبه های تجاریش و پولی که به جیب سرمایه دارهای غربی میریزه، واقعا به لحاظ ماهیت و تاریخچه (هرچند تاریخچه ی آکنده به افسانه ای داره) یکی از رسومات بسیار زیبا و بی نظیر غربه و هیچ انسان منصفی نمیتونه منکر این وجه زیبا و رمانتیک بشه. حالا این وسط یک مشت خس و خاشاک! این گوشه ها یک حرف هایی میزنند تا این رسم رو بخشی از فرهنگ "مبتذل" غرب معرفی کنند و با قوه قهریه جلوی برگزاری و ترویجش رو بگیرند، جای بسی تفکر داره!

پ.ن: باز هم ی ولنتاین تنهای دیگه...

پنجشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۹۴

دهه ی نکبت

امروز سالگرد پیروزی انقلاب فریب و تزویر و رذالت است. امروز را باید عزا گرفت و بر حال زار ملتی که با دست خود عنان زندگیشان را به دستان پلید روحانیت بی کفایت جاه طلب حیله گر سپردند، زار زار گریست...
دیری نخواهد پایید که دست تاریخ این روزگار را نیز به عنوان یکی دیگر از برگ های سیاه دفتر زندگی ایران ثبت خواهد کرد که آیندگان تنها با ریشخندی (بر جهالت نسلی که یک فقیه را به ولایت خویش برگزید) آن را ورق خواهند زد!

یکشنبه، دی ۲۷، ۱۳۹۴

چرا عقب مانده ایم؟

    مدتی قبل کتابی میخوندم به نام "چرا عقب مانده ایم؟" نوشته دکتر علی محمد ایزدی که با وجود آنکه کتاب خیلی ارزشمندی نبود، اما صرفا از دید تجربیات شخصی یک فرد دنیادیده، نکات جالب توجهی در خود داشت. خلاصه کلام نویسنده این بود که بر طبق نظریه یک جامعه شناس غربی، انسان ها دارای سه شخصیت کودکی، والدینی و بالغی هستند (که نویسنده یک شخصیت رفاقتی نیز بدان ها افزوده بود) و مدعی شده بود که دلیل اصلی عقب ماندگی ما ایرانی ها آنست که شخصیت بالغی ما به دلیل رذائل اخلاقی گسترده موجود در فرهنگ ما آسیب جدی دیده و شخصیت های کودکی (که وابسته و مسلوب الاراده و اصطلاحا توسری خور است)، شخصیت والدینی (که زورگو، مستبد و تمامیت خواه است) و شخصیت رفاقتی (که همه چیز را در غالب رانت و رابطه تصور می کند) جای آن را گرفته و بدین ترتیب حال و روز ما بدینجا رسیده است!
    به نظر من هم این دیدگاه معقول و منطقی میرسد، ما ایرانی ها همواره و در طول تاریخ چندهزار ساله مان مردمان سفله پرور و فرومایه پرست بی شرافتی بوده ایم. همواره نیاز به کسی داشته و داریم که بر ما "ولایت" داشته باشد و البته همواره به وفور چنین مستبدان خودفروخته ای نیز در دامان خود پرورده ایم!
    امروز کار ما مردم به چنان حدی از بدبختی و درماندگی رسیده که از لغو تحریم هایی که به واسطه یاغی گری و گردن کشی و جاه طلبی و بی کفایتی همان حاکمان مستبدمان بر ما تحمیل شده، شادمانیم و از آن ها سپاسگزار! و حقا که چه شادی ابلهانه ایست در دل های سیاه این مردم!