پنجشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۶

push factors!

این روزا هر جا رو که نگاه میکنم دور و برم عوامل دافعه (پوش فاکتور!) رو می بینم که هربار منو در تصمیمم برای دل کندن و رفتن مصمم تر میکنه... قبلا دلم میسوخت و آرزو میکردم که ای کاش شرایط جور دیگه ای می بود، ای کاش میتونستیم تغییر کنیم، ای کاش می تونستم تغییری ایجاد کنم... ولی این روزها دیگه برام مهم نیست، یعنی با واقعیت کنار اومدم... فقط میخوام از این روزمرگی و بیهودگی بکنم و برم... گرچه دانم که به جایی نبرد راه غریب...
پ.ن : من که یک آدم عادی هستم با خرده هوشی و سر سوزن ذوقی!، ولی تازه دارم می فهم که این فضای مسموم چه به روز اون هایی میاره که ظرفیت هاشون بسیار فراتر از ماندن و پوسیدنه... برای همینه که دانشگاه های تراز اول مملکت دروازه ایه برای فرار ازین زندان سکندر!

شنبه، تیر ۲۴، ۱۳۹۶

خاطره

    خیلی مهمه که آدم از زندگیش، خصوصا از جوونیش خاطرات خوب داشته باشه. اینطوری وقتی که پیر میشی بهانه ای برای فکر کردن به گذشته و گذروندن روزای کسالت آور پیری خواهی داشت. حالا این خاطره میتونه یه یادگاری کوچیک باشه که از یه سفر به یه روستای دورافتاده با خودت آوردی، یا یه عکس قدیمی و رنگ و رو رفته که با عشقت توی جاده هراز گرفتی... مهم اینه بهانه ای برای لبخند زدن داشته باشی...
    ولی خیلی سخته وقتی روزهات یکی بعد از دیگری بی هیچ خاطره ای مثل صفحات سفید یک دفتر خاطرات از جلوی چشمت رد میشن... بی اونکه کاری از دستت بربیاد