آنچه که اینجا می نویسم رویکرد کلی من در قبال زندگیست، این ها در واقع قوانین و قراردادهایی هستند که برای من ارزش محسوب می شوند و سعی می کنم بهشون پایبند باشم، البته مسلما این بدان معنا نیست که همیشه و در تمام شرایط از این قواعد پیروی کرده یا می کنم، به هر حال هر قانونی در طول زمان دستخوش تغییر میشه و هر دیدگاه و نظری می تونه با تکامل و تغییر درک و احساسات انسان کاملا دگرگون بشه که گاه اگر اینطور نشه، نشان دهنده ی جمود و درجازدنه.
هدف از نوشتن این مطلب صرفا اینه که "اگر" روزی روزگاری، پسری مثل خودم با هدف آشنایی با کسی مثل خودش و با فکر شروع یک زندگی مشترک به این وبلاگ سر زد، بتونه پیش از هرچیز و به عنوان اولین گام، نسبت به دیدگاه ها و نظرات کلی من در مورد زندگی اطلاعاتی کسب کنه، مسلما کسی که حداقل های موردنظر من رو به لحاظ اخلاقی داشته باشه، ممکنه این مطلب رو با دقت و برای چندین بار بخونه و کسی که حوصله ی خوندنش رو نداشته باشه قطعا و بدون تردید حوصله ی سر کردن با من حتی برای یک مدت کوتاه رو هم نخواهد داشت... و اما بعد...
- باید از بالا به زندگی نگاه کرد، هر چند برخی از مواقع کار سختیه، ولی باعث میشه آدم فراموش نکنه که زندگی کوتاه تر از اینه که بخوای از دستش بدی. زندگی معجونی از سختی ها و آسانی ها، رنج ها و لذت ها، غم ها و شادی ها، بدی ها و خوبی ها در کنار همه. در کل با سهراب کاملا موافقم که زندگی خالی نیست، مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست... تا شقایق هست، زندگی باید کرد...
- خوب بودن یک رکن کلیدی در زندگیه. خوب بودن جزئی از ذات بیشتر انسان هاست. خوب نبودن برای خیلی ها از خوب بودن به مراتب سخت تره. خوب بودن و خوبی کردن کار ساده ایه که بایست به رویکرد ذهنی انسان بدل بشه. اصلا هم لازم نیست که چیز خاص و بزرگی باشه، یک انسان خوب همین که خودش باشه کافیه! به هر حال وقتی میشه از بین خوبی و بدی انتخاب کرد، پس چه بهتر که خوبی رو انتخاب کنیم. به قول فردوسی: نباشد همی نیک و بد پایدار، همان به که نیکی بود یادگار...
- خوبی و بدی به صورت ذاتی در سرشت انسان نهادینه شده، با این وجود وقتی بخواهیم به جزئیات بپردازیم ممکنه اختلافاتی بوجود بیاد که دلیل اون اعتقادات و زوایای دید و سلیقه های مختلفه. بنابراین گرچه خوب همیشه خوب و بد همیشه بده و خوبی و بدی مفاهیم کلی و انتزاعی هستند، اما جزئیات اون ها کاملا نسبی و غیرقطعی و گاه محل اختلاف خواهد بود. به نظر من یکی از بهترین تعاریفی که میتونه خوب و بد رو متمایز کنه احترام به دیگران و بی آزاریه. حافظ هفتصد سال پیش همه ی این حرف ها رو در یک بیت خلاصه کرده: مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن، که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست...
- هیچ گاه توی هیچ کتابی نباید دنبال حقیقت گشت، حقیقت از درون انسان سرچشمه میگیره، اگر کسی به دنبال حقیقته کافیه به صدای وجدان خودش گوش بده. جستجوی حقیقت در کتاب ها، افکار و حرف دیگران می تونه عواقب بسیار جبران ناپذیر فردی و اجتماعی در پی داشته باشه. نقطه ی مخالف اون عدالته که فقط مختص کتاب هاست و در جهان خارج نمود واقعی نداره.
- هیچ انسانی بر انسان دیگه ای برتری نداره. چه ویژگی های مادی یا اعتقادی، هیچ کدوم باعث برتری افراد بر هم نیستند. به نظر من ملاک برتری در مورد انسان هایی که باهم در ارتباطند صرفا شعور و شخصیتیه که از خودشون بروز میدن که البته در طول زمان ممکنه دستخوش تغییر بشه.
- تفاوت داشتن یک نکته ی کاملا عادی در جامعه است. تفاوت داشتن یکی از حقوق انسان هاست و نمیشه هیچ کس رو به صرف تفاوت داشتن سرزنش کرد. مهم اینه که یاد بگیریم به تفاوت های دیگران احترام بگذاریم، هرچند دیگران ممکنه گاهی برای این تفاوت ها احترامی قائل نباشند، به هر حال میشه این مورد رو به پای نادانی اون ها گذاشت و از کنارش گذشت یا شاید گاهی در جهت آگاه سازی اون ها گام برداشت. اما به هر حال: آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است، با دوستان مروت، با دشمنان مدارا...
- پرهیز از قضاوت یک نکته ی مهم در زندگیه. چپ و راست دیگران رو قضاوت نکنیم. البته در کنار اون نباید از قضاوت شدن توسط دیگران بیمی داشته باشیم. به قول عطار: فارغم زین زمره ی بد خواه نیک، خواه نامم بد کنید و خواه نیک.
- مذهب به عنوان یک راهنمای غیرالزام آور در حیطه زندگی فردی و تحت نظارت و کنترل کامل خرد انسان، ممکنه بتونه به عنوان عاملی جهت افزایش آرامش درونی وی تلقی بشه، اما همین مذهب به دلیل ویژگی های خاص خودش هرموقع و در هر جا که به ورطه ی اجتماع کشیده بشه، حاصلی جز فساد، تباهی، خونریزی و حق کشی در سطح گسترده و غیرقابل کنترل نخواهد داشت.
- تعصب در هیچ زمینه ای پسندیده نیست. همیشه باید احتمالی هرچند اندک برای خطا بودن افکار و عملکرد خودمون قائل بشیم و بتونیم در برابر نظرات مخالف اصطلاحا سعه ی صدر داشته باشیم. ضمن اینکه در نهایت قرار نیست همه در مورد تمامی مسائل اجماع و اتفاق رأی داشته باشند و حقیقت اینه که در نهایت حرف ها و قضاوت های دیگران قرار نیست مسیر زندگی ما رو دستخوش آشوب کنند: من گر از سرزنش مدعیان اندیشم، شیوه ی مستی و رندی نرود از پیشم...
- فروتنی در برابر حقیقت و نیز اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط نکته ی مهمیه که گرچه رعایتش گاهی بسیار سخته، اما نشون دهنده ی تکامل فکری و رفتاری انسانه.
- یکی از مهمترین نکات در زندگی انسان اینه که درزندگیش یک نفر رو فقط برای خودش داشته باشه و خودش هم فقط برای همون یک نفر باشه. من اسم این رابطه رو میذارم "عشق": از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر، یادگاری که در این گنبد دوار بماند. گرچه متاسفانه تعداد افرادی که چنین رابطه ای رو درک می کنند خیلی زیاد نیست و اون هم به دو دلیل میتونه باشه: دلیل اول که در مورد اکثر انسان ها صادقه این هست که اون ها اصولا دنبال این نوع رابطه نیستند و در خودشون نیازی به چنین رابطه ای حس نمی کنند و دلیل دوم که حداقل در مورد من یکی صادقه اینه که تا به این لحظه شانس پیدا کردن اون "عشق" رو نداشتن...
- از مهمترین ارکان عشق به لحاظ اخلاقی و روحی صداقت، اعتماد متقابل، گذشت و البته ابراز محبت مداومه: هر که او در عشق صادق آمده ست، در برش معشوق عاشق آمده ست... به لحاظ جسمی هم خیره شدن به چشم ها، بوس، بغل و نوازش مهمترین ارکانه! (اون هم به طور مدوام و حتی الامکان به مدت بسیار طولانی): دیدار میسر شد و بوس و کنار هم، از بخت شکر دارم و از روزگار هم...
- احترام متقابل در هر رابطه ای یکی از ارکان مهم تلقی میشه و پرهیز از ابراز علاقه به کسی که ارزشش رو نداره بسیار مهم تر از اونه: خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد، خواهان کسی باش که خواهان تو باشد.
- امید و سخت کوشی در کنار واقع بینی و گذشت باعث میشه انسان بتونه به ادامه مسیر زندگیش امیدوار باشه. نبایست زندگی رو سخت گرفت، باید دوست داشت و عشق ورزید و خوب بود... اگر سخت بگیری سخت می بینی و اگر ساده با زندگی برخورد کنی معمولا راحت تر خواهی بود: خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد، بگذر ز عهد سست و سخن های سخت خویش...
- دانستن قدر داشته ها و تلاش برای رسیدن به ایده آل ها میتونه باعث آرامش و امیدواری انسان باشه که این نوشتار نیز تلاشی است در همین راستا.