در جستجوی چه هستم؟

سال 84 بود که شروع به نوشتن توی این وبلاگ کردم. از اون موقع تا حالا خیلی چیزها عوض شده... خیلی چیزها... ولی یه چیزی هنوز تغییر نکرده و اون هدف من از نوشتن و اینجا بودنه. شاید زمان در لفافه صحبت کردن سپری شده، و من الان میدونم گذر هر روز از زندگیم منو از رویاها و خواسته هام، از اون چیزی که همیشه دنبالش بودم وهستم دورتر و دورتر میکنه و من می ترسم روزی برسه که همراه این رویا خودم رو هم برای همیشه فراموش کنم... پس صریح و بی ابهام می نویسم:

  • من اینجا هستم برای پیدا کردن عشق زندگیم. شاید این جمله در ابتدا کمی بچه گانه به نظر بیاد، ولی من دیگه نه بچه هستم و نه دچار توهم فانتزیم!!! نه دنبال عشق اینترنتی هستم و نه احساسی یا بی منطق صحبت می کنم. فقط معتقدم اینترنت به عنوان ابزار یا بهتر بگم نقطه ی شروعیه که اون هم در جامعه ی بسته و سنتی ای مثل جامعه ی ما، برای شناخت و آشنایی اولیه اگر نگیم بهترین گزینه حتما یکی بهترین گزینه هاست، چون این امکان رو فراهم میکنه که افراد بدون محدودیت و تظاهر بتونن افکار و عقایدشون رو با هم در میون بگذارند و خود واقعیشون رو (منظورم از خود واقعی همون افکار و عقاید و باروهاست که شخصیت یک انسان رو شکل میده) بی پرده و بی ترس از قضاوت شدن نشون بدن. البته باز هم تأکید می کنم که کارکرد اینترنت صرفا به عنوان یک نقطه ی شروع و تماس اولیه س و پس از اون در اولین فرصت نیازمند گذار از دنیای مجازی به دنیای واقعی خواهیم بود، قبل از اونکه یک تصویر غیرواقعی از طرف مقابل در ذهنمون شکل بگیره. به نظر من مسلما این دیدگاه از روش های سنتی و مرسومی که برای تشکیل یک زندگی مشترک کاملا پذیرفته شده ست، بسیارکارامدتره، فقط کافیه درست به کار گرفته بشه.
  • اما عشق زندگی من مثل خودم یک پسره و این به نظر خیلی ها بارزترین تفاوتیه که شاید من با بقیه دارم! هرچند به نظر خودم اینطور نیست و من خصوصیات بارزتری هم دارم! به هر حال موضوع بحث الان اینه که این پسر چه خصوصیاتی بایست داشته باشه؟ خیلی ها منو به سخت گیری یا ایده آل گرایی در این مورد متهم می کنند، چون من توی این هشت نه سال اخیر که در جستجوی این عشق گمشده بودم، برخلاف خیلی از دوستان هم احساسم حتی یک بی اف هم نداشتم که این خودش برای خیلی از اون ها جای تعجب داره! دلیلش هم صرفا اینه که من به دنبال یک رابطه ی پایدار و دائمی، با ویژگی های موردنظر خودم هستم و بدون تعارف اگر میخواستم مثل خیلی ها هفته ای یک (به اصطلاح) بی اف عوض کنم واسم کار چندان سختی نبوده و نیست!
  • زیاد شدن سن در کنار تمام معایب و سختی هاش، خوبی هایی هم داره، از جمله اینکه آدم برای تصمیم گیری برای زندگیش قدرت و استقلال رأی بیشتری داره و اصطلاحا دستش بازتره. مسلما وقتی کسی در سن 31 سالگی (آذر 94)، در کشوری مثل ایران از گی لایف صحبت میکنه، یا آدم دم دمی مزاجیه که روی هوا حرف می زنه و یا آدمیه که کاملا میدونه داره چی میگه! این در حالیه که در سنین پایین تر حتی اگر واقعا آدم در تصمیم خودش مصمم باشه، به دلایل زیادی شاید نتونه به اونچه که مدنظرشه دست پیدا کنه. به هر حال من خودم رو آدم دم دمی مزاجی که حرفاش باد هواست تلقی نمی کنم! بنابراین اولین ویژگی فرد موردنظر من اینه که به لحاظ سنی در یک رنج باشیم و اختلاف سنیمون بیش از یکی دو سال نباشه و دیگه اینکه فرد موردنظر من بایست به لحاظ روحی انسان متعادل و قابل اعتمادی باشه، کسی که بشه روی حرفش حساب کرد، نه آدمی که خودش رو به دست باد سپرده و به "هرچه پیش آید خوش آید" معتقد باشه!
  • فرد موردنظر من بایست به قدری استقلال رأی و عمل داشته باشه که بتونه شرایط زندگی دور از خانواده اول خودش رو بپذیره، البته این شرایط ممکنه زندگی در یک کشور دیگه رو هم شامل بشه که در اینصورت شاید تا سال ها و بلکه هرگز امکان بازگشت وجود نداشته باشه. فرد موردنظر من بایست به قدری از خودش شناخت داشته باشه که بتونه شرایط سخت پیش رومون رو بپذیره و کم نیاره.
  • احساساتی بودن در عین منطقی بودن یکی از خصوصیاتیه که به ندرت در افراد دیده میشه، ولی یکی از معیارهای مهم مدنظر من برای انتخاب شریک زندگیمه که فکر میکنم خودم هم تا حدودی این ویژگی رو دارم. اینکه طرف مقابلم در برخورد با من بسیار بسیار مهربون و با حوصله باشه و واقعا به من توجه کنه برای من خیلی خیلی مهمه. در عین حال که منطق و انصاف رو هم در همه ی امور بایست رعایت کنه و به من هم در این مورد کمک کنه. این خیلی مهمه که بتونیم زندگیمون رو با همفکری هم، با تعامل و با نظر مشترک بسازیم. پرهیز از خودخواهی و لجبازی هم که شرط لازم برای شکل گیری و مهم تر از اون بقای یک زندگی مشترکه.
  • اشتراکات عقیدتی مسلما یکی از ارکان غیرقابل انکار برای شروع رابطه ست. خیلی ها فکر میکنن که همجنسگرا بودن به معنای لائیک بودن و بی اعتقادی معنویه، در حالی که چنین چیزی به نظر من به هیچ عنوان صحت نداره. نظر من در مورد مذهب و اعتقادات در مانیفست پسر تنهای خسته به تفصیل بیان شده که باید با عشق زندگیم در این مورد اتفاق نظر داشته باشیم!
  • بهره هوشی یکی از فاکتورهای خیلی مهم برای منه! من خودم آدم نخبه ای نیستم، ولی خب فکر میکنم به لحاظ هوشی در سطح قابل قبولی هستم و دوست دارم شریک زندگیم در این مورد از من سر باشه! البته مسلما من نمی تونم اینجا برای تعیین بهره هوشی ازش تست هوش بگیرم! ولی راه های دیگه ای برای این کار وجود داره که چندتا از مهم ترین اون ها از نظر من تسلط به یک زبان خارجی در حد قابل قبول، داشتن تحصیلات عالی در یک رشته ی فنی-مهندسی و داشتن دست به قلم و انشای خوبه! البته علاقه به شعر و ادبیات کلاسیک هم برای من از نکات حائز اهمیته. همچنین نحوه ی صحبت کردن و برخورد با سایرین که نماد و نشانگر شخصیت و هوش و ذکاوت هر فردیه.
  • من هم مثل هر کسی در کنار تمام انتظارات منطقی یک دسته فانتزی ها و انتظارات رفتاری رمانتیک از شریک زندگیم خواهم داشت که شاید این پست تا حدودی بتونه نشون دهنده ی بعضی از اون ها باشه، هرچند ممکنه در نگاه اول برخی از اون ها بچه گانه به نظر برسه (که اگر اینطور نبود که اسم فانتزی روش نمیذاشتم!)، ولی به هر حال به نظر من این هم جزء بسیار مهمی از فرایند ارضای عاطفی در یک رابطه ی مشترکه، بنابراین عشق من هم بایست در این مورد با من هم احساس باشه و این مسائل رو کم اهمیت تلقی نکنه.
  • بر خلاف اونچه که شاید از خوندن مطالب فوق برای برخی تداعی بشه، ظاهر، قیافه و اندام عشق زندگی من برام بسیار بسیار مهم و غیرقابل صرف نظره. توضیحات بیشتر در این مورد رو می تونید در این صفحه ملاحظه کنید.

در پایان روی سخنم با توئیه که این مطالب رو میخونی و فکر می کنی "شاید"، فقط "شاید" شباهت هایی بین "من" و "عشق همیشگی زندگیت" می بینی:
ببین....
ببین.... عقربک های فواره در صفحه ی ساعت حوض، زمان را به گردی بدل می کنند... بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام...