جمعه، مهر ۱۴، ۱۳۸۵

تو را هرگز فراموشت نخواهم کرد ...

شب نفس دارد و امشب من

بی نفس در قفس خويش گرفتارم

می چکد از آسمان قطره بارانی

ولی من در بر يک ابر باران زا گرفتارم

کجاست آن دلبر نوشين بيانم

که من در وصف عشـــق او گرفتـارم

شب تيره به پايان می رسد آخر

ولی مـــن بی کــس وتنهـــا گرفتــارم

ترا هرگز فراموشت نخواهم کرد

...که مـــن در قفس عشقت گرفتـــــارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم