شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۹۲

تابستون

روزی که حالا دیگه واسم یه روز معمولیه، روزگاری واسه اومدنش لحظه شماری میکردم، گواهش هم برگ تقویم خط خورده ی قدیمیه...
اولین روز تابستون! چه روز پرشکوهی!!!
تابستون، فصل نوستالژی های کودکانه، فصل تنبلی و خوابیدن تا ساعت 9 صبح، فصل برنامه کودک و بازی و کتاب، فصل جام جهانی فوتبال، فصل بیدار موندن های تا آخر شب، فصل مسافرت و گشت و گذار بی دغدغه (مسافرتی که گرچه یکی دو هفته بیشتر نبود ولی از چند هفته قبل واسش آماده می شدم و کلی تدارک می دیدم!)، فصل زردالو و آلو زرد، فصل کولر آبی و خواب بعد از ظهر، فصل حوصله سر رفتن و شاید حتی یه کوچولو دلتنگی ناخواسته برای برگشتن به مدرسه! و فصل تنهایی و تنهایی و تنهایی...

ولی افسوس... که امروز از اون تابستون پر از شور و شوق کودکانه جز گرمای طاقت فرسا واسم چیزی نمونده...
کاش هنوزم دلم به دلخوشی های کودکانه م خوش بود، اما افسوس که از همون روزها تا به امروز هیچ کسی دلخوشی مشترکی با من نداشت...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم