یه روزایی توی زندگی آدم هست که اینقدر درگیر کار و روزمرگی های زندگی میشه که خودش رو فراموش میکنه...
همینطورم تمام آرزوهاشو... دلیل بودنش رو...
یه روزایی توی زندگی آدم هست که دلش واسه خودش تنگ میشه...
یه روزایی توی زندگی آدم هست که دلش نمیخواد دیگه برگردن... روزهایی که از گذر سریع ترشون به سمت خط پایان خوشحال میشه...
یه روزایی توی زندگی آدم هست که خیلی خسته میشه... هم جسمش و هم روحش...
یه روازایی توی زندگی آدم هست که بی خاطره ی بی خاطره ست...
همینطورم تمام آرزوهاشو... دلیل بودنش رو...
یه روزایی توی زندگی آدم هست که دلش واسه خودش تنگ میشه...
یه روزایی توی زندگی آدم هست که دلش نمیخواد دیگه برگردن... روزهایی که از گذر سریع ترشون به سمت خط پایان خوشحال میشه...
یه روزایی توی زندگی آدم هست که خیلی خسته میشه... هم جسمش و هم روحش...
یه روازایی توی زندگی آدم هست که بی خاطره ی بی خاطره ست...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم