عید است و آخر گل و یاران در انتظار | ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار | |
دل برگرفته بودم از ایام گل ولی | کاری بکرد همت پاکان روزه دار | |
دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن | از فیض جام و قصه جمشید کامگار | |
جز نقد جان به دست ندارم شراب کو | کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار | |
خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم | یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار | |
می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد | جام مرصع تو بدین در شاهوار | |
گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست | از می کنند روزه گشا طالبان یار | |
زان جا که پرده پوشی عفو کریم توست | بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار | |
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود | تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار | |
حافظ چو رفت روزه و گل نیز میرود | ناچار باده نوش که از دست رفت کار |
پنجشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۹۴
جز نقد جان به دست ندارم شراب کو؟؟؟
پنجشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۹۴
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!
چند روز پیش دیوان عالی ایالات متحده با تصویب قانونی به سال ها تبعیض علیه همجنسگراها پایان داد. اتفاقی که نه تنها برای همجنسگراهای آمریکایی که برای همه ی همجنسگراها در سراسر جهان میتونه یک نقطه ی عطف تلقی بشه.
اما همزمان، چند هزار کیلومتر اینطرف تر، تصویب این قانون خون موجوداتی که از انسان بودن فقط راه رفتن روی دوپا رو یاد گرفتن رو بدجوری به جوش آورده و بحث های مسخره و مبتذلی حول این موضوع شکل گرفته. با یک گشت کوچیک توی محیط مجازی و مثلا مشاهده کامنت هایی که زیر اخبار مربوط به این موضوع به چشم میخوره، واقعا انسان انگشت حسرت به دهان میگزه و با تمام وجود به این مطلب ایمان راسخ پیدا میکنه که "از ماست که بر ماست"... و اینجاست که انسان واقعا معنای "دیکتاتوری اکثریت" رو درک میکنه!
یک نگاه به وضعیت امروز جامعه کافیه تا بشه تشخیص داد که آیا کسانی که با تندی و افراط گرایی تمام در این باره اظهار نظر میکنند، چه جور موجوداتی هستند و راهشون به کدام ناکجاآبادی ختم میشه! دغدغه های پست و مبتذلشون چیه و چه معیارهایی در ذهن بسته و منحططشون ارزش تلقی میشه! این ها همون هایی هستند که به تعبیر خیام "متفکرند اندر ره دین!"، کسانی که رابطه ی بین دو همجنس براشون ناپاک ترین تابوی عالم تلقی میشه و با دست گرفتن چند آیه از قران بادی به غب غب میندازن و با قیافه حق به جانب دم از عذاب الهی برای همجسبازها میزنند، همین ها که زن بارگی و هر کثافت کاری قابل تصور با جتس ماده رو به عنوان سنت، با افتخار ترویج میکنند! برداشت این ها از انسانیت به اندازه ی طول آلت جنسیشون بیشتر نیست و تعداد بچه های غالبا بی مصرفی که تولید کرده اند، بزرگترین دستاورد زندگی پوچ و بی معناشونه!
دردآورتر از همه اینکه بسیاری از این افراد به سلابه ی مذهب کشیده شده اند و در حالی چنین عقایدی دارند که حتی به نون شبشون هم محتاج هستند. موجوداتی که هر کدوم دنیایی از رذالت های اخلاقی هستند و آینه ی تمام نمای نادانی و مصداق سقوط انسانیت به ورطه هلاکت...
پ.ن: ای کاش پیش از اینکه درباره موضوعی اظهار نظر (اون هم از نوع کارشناسی) کنیم، دست کم اطاعاتی حداقلی در موردش کسب می کردیم.
اشتراک در:
پستها (Atom)