عید است و آخر گل و یاران در انتظار | ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار | |
دل برگرفته بودم از ایام گل ولی | کاری بکرد همت پاکان روزه دار | |
دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن | از فیض جام و قصه جمشید کامگار | |
جز نقد جان به دست ندارم شراب کو | کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار | |
خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم | یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار | |
می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد | جام مرصع تو بدین در شاهوار | |
گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست | از می کنند روزه گشا طالبان یار | |
زان جا که پرده پوشی عفو کریم توست | بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار | |
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود | تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار | |
حافظ چو رفت روزه و گل نیز میرود | ناچار باده نوش که از دست رفت کار |
پنجشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۹۴
جز نقد جان به دست ندارم شراب کو؟؟؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم