جمعه، تیر ۰۹، ۱۳۹۶

یک پست (بخوانید درد) تکراری!

این موضوع خیلی داغی نیست، ولی دیروز داشتم توی یک سایت ایرانی دریافت موسیقی می گشتم (البته نه از این سایت هایی که بالاشون با فونت بولد قرمز نوشته "این سایت تابع قوانین جمهوری اسلامی است!" بلکه یه سایت قدیمی و به ظاهر خیلی اپن مایندد که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد همه چی توش پیدا میشد) که چشمم به یک پست قدیمی افتاد! کلیه ی آهنگ های فلان خواننده رپ به دلیل توهین به بهمان مقدس حذف شدند!
و وقتی روی ادامه مطلب کلیک کردم دیدم که کلی توضیحات در وصف اقدام شنیع یک خواننده ایرانی و ارتباطش با صهیونیسم بین الملل و اینکه چطور با این کار هدف دار قصد تخریب مذهب عالی تشیع رو داره و در پایان هم آرزوی مرگ عاجل برای وی! اون هم از زبان یک فرد عادی (و نه وابستگان حکومت!) و به ظاهر روشن فکر.
البته به هیچ وجه قصد ندارم از اقدام هیچ فردی دفاع کنم، به نظر من توهین به عقاید سایرین و علی الخصوص مقدسات اون ها به هیچ وجه درست نیست (هرچند این مقدس گاوی باشه که وسط خیابون ادرار میکنه و مردم از ادرارش به عنوان تبرک به سر و صورت خودشون می مالند!)، و به طور خاص در مورد این خواننده فکر میکنم علیرغم اینکه کارهای بسیار ارزشمندی توی کارنامه هنریش داره، ولی از اون دسته آدم هاست که سعی داره با حرف های قلنبه زدن ژست روشن فکری بگیره، در صورتی که از اول برای این کار ساخته نشده! بگذریم... همیشه توده ی مردم علاقه مند به داشتن مقدسات برای روز مبادا و توسل به اون بوده و هستند، هرچند که در زندگی روزمره شون این مقدسات کاربردی جز قسم خوردن نداشته باشند. خیلی وقتا از خودم میپرسم چرا؟ و البته هیچ وقت جواب خیلی منطقی و قانع کننده ای پیدا نمی کنم، در واقع تعصب دلیل و منطق نداره، شاید تنها راه جلوگیری ازش آگاهی و آموزشه، اون هم در سنین ابتدایی زندگی، چیزی که متاسفانه ما هیچ چشم انداز امیدوارکننده ای در موردش نداریم. لااقل تا وقتی وجود این تعصبات راه کسب اربابان قدرته. و این مقدسات (فارغ از درستی یا غلطی اون ها) همواره دستاویز این اربابان برای استیلا بر رعایای مفلوک بوده و هست.
به نظر من واقعیت اینه که در عالم خارج تقدسی وجود نداره، جلال آل احمد خیلی استادانه این رو توضیح میده اونجایی که در کتاب خسی در میقات به زیارت مسجدالنبی میره:
"به هر مقدسی که نزدیک شدی می بینی که تقدس در عالم خارج نیست، بلکه در تو است. در ذهن تواست ویا بوده است؛ و رمز هر مقدسی در حریم هایش نهفته است، در فاصله ها، و حریم را که برداشتی شیئی است یا ادمی، شهریست یا تکاملی"
و این جمله ی کوتاه کامل توضیح میده که چرا امروز در جامعه ی ما حکومت مذهبی به همه ی ارکان قدرتش برچسب تقدس می زنه، تا مردم فاصله ی خودشون رو با اون ها حفظ کنند... و این رمز بقای این گونه حکومت هاست.
البته سختی تقدس زدایی در برخی موارد بسیار بسیار بیشتره، چون این حریمی که جلال ازش صحبت می کنه حداقل در پیشینه ی اعتقادی ما حریم تاریخه... یا به قول نویسنده ای دیگر دره عمیق قرون تهی... که بین ما و این مقدسات فاصله انداخته و عبور ازش و در هم شکستنش غیرممکن به نظر میرسه... البته جز با مرکب دانش و عقل و انصاف (که ما ایرانی ها متاسفانه بهره ی چندانی ازش نبرده ایم)...

یکشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۶

صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی...


... روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل
صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی ...

    به نظر من فرهنگ ایرانی یکی از ضد و نقیض ترین فرهنگ های دنیاست، شاید ضد و نقیض ترین اون ها! این تناقض ها خصوصا در این سال های اخیر و همزمان با گذار جامعه ی سنتی به سمت مدرنیته و ایجاد یک گپ بزرگ فرهنگی و عقیدتی بین دو سه نسل اخیر بیشتر و واضح تر خود ش رو نشون میده. نمونه ی بارزش اختلاف رفتار و عقیده و تفکرات ما دهه شصتی ها با پدرانمونه، در مورد دهه هفتادی و هشتادی ها که این گسل فرهنگی به مراتب فاحش تره. با اینحال نمی دونم چرا هنوز این فاصله باعث از هم گسیختگی کامل نشده و چیزی انگار مثل یک ریسمان گاه باریک و گاه ضخیم رابطه ی ما رو با عقاید و باورهای (حتی گاه خرافی و بی پایه و اساس) نسل های پیش حفظ کرده، رفتارهایی مثل اعتقاد به رمضان و روزه داری در عین عدم باور به بسیاری از اصول اعتقادی رایج که خصوصا از سمت حکومت بی کفایت مذهبی به شدت تبلیغ میشه، یکی از همین موارد ضد و نقیضه که در بسیاری (از جمله خود من) وجود داره.
    نمیشه منکر این شد که رشد در یک خانواده ی مذهبی (حتی در حد نرمال و نه افراطی)، تزریق عقاید و باورهای اکثرا خرافی دینی در سنین کودکی از سوی جامعه و نظام آموزشی و در معرض تبلیغات مسموم مذهبی رسانه ای مستمر قرار داشتن، کار تشخیص حق از باطل رو اون هم در یک جامعه ی یک دست سنتی برای نسل جوان بسیار بسیار دشوار می کنه و از این لحاظ ما دهه ی شصتی ها کارمون به مراتب دشوارتر از بچه های امروزی بوده و هست (شاید همین یکی از دلایل بازتر برخورد کردن نسل های جدید با تفکرات دینی باشه)، چون در زمانی که تحت تأثیر این افکار شوم بودیم، به هیچ منبع اطلاعاتی دیگه ای دسترسی نداشتیم و با این عقاید بزرگ شدیم، عقایدی که امروز بخشی از هویت ماست و حتی اگر بخواهیم به این سادگی ها نخواهیم توانست از اون ها دست برداریم (ضمن اینکه لزومی هم نداره که حتما این کارو بکنیم، فقط کافیه از افراط و تفریط دور بمونیم). البته من هیچ وقت منکر این واقعیت نبوده و نیستم که اعتقاد به معنویت و اتکا به ذات الهی یکی از منابع آرامش و اطمینان خاطر انسان هاست و از این حیث مخالفتی با دین و نقش اون در زندگی فردی (و نه اجتماعی) افراد ندارم، اما این مطلق گرایی اسلامی و اینکه تنها خودمون و عقیده ی خودمون رو برحق و هر چه غیر از اون رو باطل و ناحق می دونیم، همیشه برام آزار دهنده بوده و هست، ضمن اینکه ما ایرانی ها در افراط و تفریط ید طولایی (به قدمت تاریخ چند هزار ساله مون) داریم.
    جالب اینکه بخش هایی از این تناقض در گوشه گوشه ی این تاریخ هم به چشم میخوره، مثلا اونجایی که حافظ بی صبرانه در انتظار پایان ماه روزه است و با هلول ماه شوال مشتاقانه می سراید:
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت
عمر عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت...

طوری که انسان حس می کند علیرغم میل باطنی اش، یک حس قدرتمندتر درونی اونو به روزه داری وادار کرده بوده!
    من روزه داری رو یک ارزش نمی دونم، همونطور که روزه خواری رو! این صرفا یک عقیده است مثل عقاید بسیار خوب و بد دیگه و البته خوبی ها و بدی ها و موافقان و مخالفان خودش رو داره (البته به صرف مخالفت با روحانیت پلید شیعه نمیشه منکر تمام خوبی های دین شد، مثل اینکه شما رو ملزم می کنه در پایان رمضان قبل از هر چیز با دادن زکات به افراد نیازمند کمک کنید). در نهایت روزه برای خود من شاید قدری حس معنوی به اضافه ی یک حس تکلیف (همون ریسمانی که ازش صحبت کردم) و صد البته حس نوستالژیکی از گذشته... و همین باعث میشه که هنوز هم رمضان برام در عین سختی تفاوت هایی هم داشته باشه؛ و همونطور که بارها گفتم به نظرم عید فطر تنها عید واقعیه مذهبیه که ارزش جشن گرفتن داره. پس عید به تمامی دوستانی که به عید بودن این روز اعتقاد دارند مبارک باشه!

جمعه، تیر ۰۲، ۱۳۹۶

روز ملی قدس!

    حدود بیش از سه دهه قبل آیت الله جمعه ی آخر ماه رمضان رو به عنوان روز جهانی! قدس اعلام کرد، گرچه عملا به جز ایران هیچ کشور دیگه ای (حتی خود فلسطینی ها) این مناسبت رو خیلی جدی نمی گیرند (و شاید روز ملی! قدس نام مناسب تری برای اون باشه)، اما نمیشه منکر این موضوع شد که این یک پیشنهاد خلاقانه بوده که به هر حال هر سال دردسرهایی رو برای رژیم اسرائیل ایجاد میکنه.
    البته در اشغالگر و سرکوبگر بودن رژیم اسرائیل و عدم پایبندی این رژیم نژادپرست به هیچ یک از اصول و قواعد بین المللی که هیچ جای شک و تردیدی نیست، اما سؤال اینجاست که چرا ما ایرانی ها در این باره کاسه ی داغ تر از آش شده ایم و طی چهار دهه گذشته چنین هزینه ی کمرشکنی برای این دشمنی بی حاصل پرداخت کرده ایم؟ در حالی که رابطه ی ایران و اسرائیل پیش از انقلاب رابطه ی بسیار گرمی بود، به یکباره با انقلاب اسلامی ورق روزگار برگشت. روحانیون پلید شیعه که از دیرباز و به طور سنتی با یهودیت دشمنی و کینه ی دیرینه داشتند، این بار فرصتی طلایی بدست آوردن تا این دشمنی و عداوت رو به شدیدترین شکل ممکن بروز بدهند (هرچند رسوایی ایران-کنترا نشان داد که این دشمنی شاید اینقدرها هم که به نظر میرسه ریشه دار نیست و بیشتر یک دکور هست برای حفظ مشروعیت رژیم اقتدارگرای مذهبی). البته اصل کینه یا بهتر بگم رقابت پرعداوت مفتی ها و روحانیون مسلمان با خاخام های یهودی به دوران صدر اسلام و درگیری های قبیله ای و کشمکش های احمقانه ی مذهبی اون روزگار برمی گرده که تا به امروز هم پابرجاست و همواره هم دود این دشمنی بی حاصل به چشم ملت ها رفته!
    اما اگر مشکل روحانیت به راستی طرفداری از حق و حقیقت و ایستادن در برابر ظلم و بیداد رژیم اشغالگر و دفاع از حاکمیت ملی فلسطنیان می بود، قطعا موارد بسیار مهم تری برای غصه خوردن وجود داشت، مثل داستان استقلال بحرین در سال 1971 توسط استعمار پیرکه اگر تک تک روحانیون (اعم از شیعه و سنی) از این درد بمیرند رواست! واقعیت اینه که در طول تاریخ (دست کم تا همین اواخر و اندکی پس از جنگ جهانی دوم) مرز کشورها همواره دستخوش تغییرات شدید بوده و دولت هایی که دست بالا رو داشتند همواره سرزمین هایی رو به قلمرو خودشون ضمیمه می کردند و دولت های رو به انحطاط بخشی یا تمام قلمرو خودشون رو از دست می دادند، در مورد سرزمین های فلسطینی و اسرائیل فعلی که حتی ظاهرا پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی هیچ دولتی ادعای مالکیت بر اون سرزمین ها رو نداشته و به یک باره پس از اعلام تشکیل دولت یهودی، برای مسلمین اینچنین عزیز شده اند! البته پس از فضاحت جنگ 6 روزه اعراب و اسرائیل، این کشور دست بالا رو پیدا کرد و بخش هایی از سوریه و لبنان هم به ناحق به خاک خودش ضمیمه کرد که کشمکش بر سر اون مناطق تا به امروز هم ادامه داره، اما چیزی که امروز به نظر من مسلمه اینه که درگیری نظامی، موشک پراکنی و سنگ پراکنی و شاخ و شانه کشیدن راه حل این معضل نیست. شاید اگر رژیم جمهوری اسلامی و سایر رژیم های عرب بی کفایت منطقه به جای سیاست های شکست خورده قبلی خودشون سیاست معقول تعامل و پیدا کردن یک راه حل مرضی الطرفین رو در پیش بگیرند، بزرگترین کمک رو در درجه اول به فلسطین و فلسطینی ها و بعد از اون به کل منطقه خواهند کرد، وگرنه با ادامه این روال نابخردانه تا قیام قیامت هم جز تحمیل هزینه های گزاف و صد در صد غیرمعقول و غیرضروری به ملت مظلوم ایران و مردم مفلوک فلسطین، هیچ دستاورد دیگری نصیب هیچ کس نخواهد شد.

جمعه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۶

دیگ به دیگ!

    چند روز پیش یکی از سران مملکت چنان با صلابت و اعتماد به نفسی رقص شمشیر رئیس جمهور آمریکا "در کنار رئیس قبیله در یک نظام عقب مانده ی منحط محض" رو به چالش کشیده بود، انگار خودش همین اخیرا با رأی 99 درصدی مردم در یک انتخابات آزاد و دمکراتیک به قدرت رسیده! و الان هم طرفدار پر و پا قرص و مروج بی چون و چرای آزادی و پیشرفت و رفاه مردم و مملکتش و سرمدار مدرنیته است!
    بماند که طرح چنین موضوعی از سمت کسی که هم قاضی شرعه و هم ولی فقیه، جز تف سربالا نمی تونه باشه؛ چون خاستگاه شرع و فقه هر دو همین نظام عقب مانده ی منحط محضه!
    از قدیم گفتن اول یه سوزن به خودت بزن بعد یه جوالدوز به مردم!

دوشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۹۶

خالی

سهراب میگه: زندگی خالی نیست... مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست...
همیشه اشعار سهراب رو دوست داشته و دارم و دوست دارم که دیدگاه ساده و بی غل و غشش به زندگی رو باور کنم... اما گذر سال ها داره بهم ثابت میکنه که شاید دیدگاه زویا زاکاریان به زندگی منطقی تر و واقع گرایانه تر از سهراب باشه، اونجا که میگه: "من، خالی از عاطفه و خشم، خالی از خویشی و غربت، گیج و مبهوت بین بودن و نبودن..."
و من سال هاست که گیج و مبهوت دنبال کسی میگردم که دیگه حتی در مورد بودن یا نبودنش مطمئن نیستم، خیلی وقت ها به خودم میگم اگر کسی بود، اگر حتی یک نفر میبود حتما توی این همه سال ردی ازش دیده بودم... اما افسوس... که توی این دنیای پر از آدمای رنگ و وارنگ هیشکی شکل ما نیست! و شاید این همون چیزیه که اسمش رو "تقدیر" میگذارند. تقدیر برخی هم با تنهایی گره خورده... اما هنوز هم توی این بازی ناجوانمردانه تقدیر، با تمام تقلایی که کردم، بعد از این همه رفتن و نرسیدن و نرسیدن باز هم گاهی به خودم میام و می بینم ندایی بهم نهیب میزنه که تو فقط یک نفر رو میخوای، حتما بین این همه آدم باید کسی باشه... کسی در انتهای جاده ی جستجوهات، "اونکه گم شده از آغاز تا که من تنها بمونم!" فقط کافیه بگردی، خوب بگردی و پیداش کنی... تا مجبور نباشی این جاده رو تا قیامت بکشونی...
ولی باز نگاهی به پشت سر میندازم، این جاده طولانی رو توی این برهوت تا به اینجا اومدم و حتی دریغ از یک سراب که دلم رو بهش خوش کنم! و دریغ می خورم به این ثانیه هایی که مثل مرثیه می گذرند و این عقربک های فواره که در صفحه ی ساعت حوض "زمان را به گردی بدل می کنند" و من هنوز اندر خم یک کوچه تا وصل معشوق... و بدتر از من نیمه ی گمشدمه که مثل من بی عمر و نفس صبح هاش رو به شب و شب هاش رو به صبح می رسونه (به قول حافظ : بی عمر زنده ام من و زین بس عجب مدار، روز فراق را که نهد در شمار عمر؟)...


ای مثل من تک و تنها،
دستامو بگیر که عمر رفت...
همه چی تویی، زمین و آسمون هیچ!

جمعه، خرداد ۱۹، ۱۳۹۶

کور و کر!

    از بین عواملی که باعث افراطی شدن آدم ها میشه، به نظر من یکی فقر و دیگری تبعیضه. اگر نگاهی به کسانی که در حملات تروریستی دست دارند بندازید اولین وجه اشتراکی که بینشون می بینید اینه که عمدتا آدم هایی از اقشار محروم جامعه هستند، انسان های ساده دلی که خودشون رو و زندگیشون رو بازیچه دست عده ای آدمکش کردن و البته فکر نمی کنم که از هوش سرشاری هم برخوردار باشند (در غیراینصورت قطعا حملاتشون به مراتب کشنده تر از این می بود)! این ها کسانی هستند که احتمالا همه ی عمرشون رو در فقر و نداری دست و پا زدند، از اینجا رونده و از اونجا مونده شده اند، و در نبود آموزش و توجه کافی از سوی جامعه، دیدن تبعیض و ظلم و بی توجهی حکومت مثل یک نیروی دافعه اون ها را به سمت افیون عقاید افراطی هول داده، تا شاید بتونن به کمک این عقاید عقده ها و سرخوردگی های خودشون رو ارضا کنند و آرامش و رفاهی رو که حقشون بوده ولی جامعه ازشون دریغ کرده، با جهاد خونین خودشون در سرای باقی به دست بیارند! در واقع به نظرم گروه هایی مثل داعش کارسختی در جذب نیرو در مناطق محروم عمدتا سنی نشین ایران ندارند، بیش از اونکه عامل جاذبه ی عقیدتی جوون های این مناطق رو به سمت اون ها جذب کنه، همون نیروی دافعه ای که گفتم این کارو براشون به راحتی انجام میده و تأسف انگیزترین نکته اینکه سردمداران و سیاستگذاران رژیم اسلامی انگار همگی کور و کر هستند و چنین خطر بزرگی رو که مثل روز روشن جلوی چشماشون داره شکل می گیره نمی بینند! ابلهی می گفت: اگر ما در سوریه و عراق نجنگیم بایست در تهران و اصفهان با داعشی ها روبرو بشیم. سؤال اصلی این هست که نقش سیاست های افراطی رژیم اسلامی ایران (در کنار سایر رژیم های منحط عرب منطقه و همین طور آتش بیار معرکه یا همون آمریکا) در ایجاد چنین شرایطی چی بوده که حالا مجبوریم تاوانش رو با خون مردم بیگناه پرداخت کنیم!