جمعه، آبان ۰۸، ۱۳۸۸

هشت هشت هشتاد و هشت !

واقعا زمان چقدر زود میگذره ... خوب یادمه اون روزی رو که برگ تقویم پر بود از عدد ۷ ! روز هفت هفت هفتاد و هفت !!! و ویژه برنامه ی مسخره ی نیمرخ (یکی از بی محتواترین و منفورترین برنامه های اون دوران تلویزیون از نظر من) ! به مجری گری مجری واقعا توانمندش!!! آقای مدرس !
اون موقع فقط 14 سالم بود و اگر درست یادم باشه اون روز به این فکر می کردم که چقدر طول میکشه تا دوباره برگ تقویم روزی رو نشون بده که همه ی اعدادش مثل هم هستن !
الان یک دهه و یک سال و یک ماه و یک روز گذشته ... روز هشت هشت هشتاد و هشت !
و شاید امروز با خودم فکر کنم که یک دهه و یک سال و یک ماه و یک روز دیگه , زمانی که اگر زنده باشم 36 ساله خواهم بود , کجا خواهم بود و چه وضعی خواهم داشت ؟؟؟
راستش زیاد دلم نمیخواد بدونم !
چه تقارن های ناخوشایندی داره این گذر روزگار ...


یادگاری از پسر تنهای خسته در تاریخ 8/8/88

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم