پنجشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۸

صدای بارون

صدای بارون میاد ...
چه صدای دل نشینی ... گاهی که به آسمون نگاه می کنم ... فرقی نداره ، چه روز باشه ، چه شب ، آسمون صاف باشه یا ابری یا حتی بارونی ... و یا موقع باریدن برف (که البته اینجا زیاد شانس تجربه کردنش پیدا نمیشه) فکر می کنم که چقدر ما آدم ها از آسمون دوریم (یا بهتر بگم ، دور شدیم) ... کاش میشد این دنیای خاکی رو با همه ی هیاهو و مشغله هاش ، با همه ی آدمای خوب و بدش رها کرد و در سکوت مطلقش غرق شد ... و در انتزاع بی انتهاش که همه ی بزرگی های این دنیای پست رو بین دو تا انگشت جا میده ...
شاید من اهل این زمین سمج نیستم ! شاید...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم