صدای بارون
میاد ...
چه صدای دل نشینی ... گاهی که به آسمون نگاه می کنم ... فرقی نداره ، چه روز باشه ، چه شب ، آسمون صاف باشه یا ابری یا حتی بارونی ... و یا موقع باریدن برف (که البته اینجا زیاد شانس تجربه کردنش پیدا نمیشه) فکر می کنم که چقدر ما آدم ها از آسمون دوریم (یا بهتر بگم ، دور شدیم) ... کاش میشد این دنیای خاکی رو با همه ی هیاهو و مشغله هاش ، با همه ی آدمای خوب و بدش رها کرد و در سکوت مطلقش غرق شد ... و در انتزاع بی انتهاش که همه ی بزرگی های این دنیای پست رو بین دو تا انگشت جا میده ...
شاید من اهل این زمین سمج نیستم ! شاید...
چه صدای دل نشینی ... گاهی که به آسمون نگاه می کنم ... فرقی نداره ، چه روز باشه ، چه شب ، آسمون صاف باشه یا ابری یا حتی بارونی ... و یا موقع باریدن برف (که البته اینجا زیاد شانس تجربه کردنش پیدا نمیشه) فکر می کنم که چقدر ما آدم ها از آسمون دوریم (یا بهتر بگم ، دور شدیم) ... کاش میشد این دنیای خاکی رو با همه ی هیاهو و مشغله هاش ، با همه ی آدمای خوب و بدش رها کرد و در سکوت مطلقش غرق شد ... و در انتزاع بی انتهاش که همه ی بزرگی های این دنیای پست رو بین دو تا انگشت جا میده ...
شاید من اهل این زمین سمج نیستم ! شاید...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم