از
فردا مرحله ی تازه ای از زندگی من شروع میشه ، البته خیلی ها این مرحله رو توی سنین
کمتر از سن من به شکل های مختلف (در بدترین نوعش سربازی و یا به اشکال مختلفی از
زندگی دانشجویی) تجربه می کنن ، ولی من شاید فکرش رو نمی کردم که خودمم یه روزی یکی
از این آدما باشم که واسه ی درس خوندن کار و زندگیشونو ول می کنن و راهی یه شهر
دیگه میشن ... گرچه ای بار خوب می دونم که این هم یه مرحله ی خیلی جالب و خاطره
انگیز و البته تکرار ناپذیر از زندگی منه که بایست ازش بهترین استفاده رو بکنم
.
با وجود کمی نگرانی که فکر می کنم کاملا ظبیعی باشه ، فکر می کنم به یه تحول عمیقا احتیاج داشتم !
باید از فردا خودمو واسه یه دنیا تجربه ی جدید آماده کنم ! اونم به بهانه ی کارشناسی ارشد ! و بایست بعد از مدتی دوری از محیط درس و دانشگاه اول مهر دوباره همزمان با شکوفه ها سر کلاس درس حاضر بشم !
با وجود کمی نگرانی که فکر می کنم کاملا ظبیعی باشه ، فکر می کنم به یه تحول عمیقا احتیاج داشتم !
باید از فردا خودمو واسه یه دنیا تجربه ی جدید آماده کنم ! اونم به بهانه ی کارشناسی ارشد ! و بایست بعد از مدتی دوری از محیط درس و دانشگاه اول مهر دوباره همزمان با شکوفه ها سر کلاس درس حاضر بشم !
پ . ن : فکر می کنم دلم واسه ی دانشگاه تنگ شده بود !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم