سه‌شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۹

چهارشنبه سوری!

1- صداهای پی در پی انفجارهای کوچیک و بزرگ که از دور و نزدیک به گوش می رسه، میگه که یه سال دیگه هم به پایان رسید و باز یه چهارشنبه سوری دیگه... و باز هم شعله های بزرگ و کوچیک آتیش و صدای آهنگ و شادی آدمایی که در حال پریدن از روی آتیش جمله ی "زردی من از تو، سرخی تو از من" رو تکرار می کنن!
ولی این شب واسم همیشه یه حس خاصی داره، تا به حال هیچوقت اونطور که دوست داشتم سپری نشده و به همین خاطر هیچوقت نتونستم بفهمم که این جشن شاده یا دلگیر؟ واسه ی منکه یه حس دلگیری عجیب و جالبی توش هست...
2- از توی کوچه که رد میشم، از توی حیاط بعضی از خونه ها انعکاس نور زرد رنگ آتیش پیداست، احتمالا اونا ترجیح دادن به جای رفتن توی هیاهوی شهر و صدای مهیب ترقه هایی که نمی دونید کی و کدوم سمتتون قراره منفجر بشه و چقدر دود و صدا داره!، توی خونه ی آرومشون بمونن و دور هم این جشن رو با خیال راحت برگزار کنن! صدای آهنگ و فشفه ی سبز رنگی که از حیاط خونه به سمت آسمون میره... و امتداد کوچه ی ساکت...
3- استحاله ی تدریجی یک سنت در بین سکوت حاکی از رضایت اعراب اقتدارگرای حاکم و رذالت تمام عیار و بی مانند رسانه ی به اصطلاح ملی... وای بر آینده ی این سرزمین...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم