آزاد بودن حس خوبیه، هم آزاد بودن از قید و بند افکار و عقاید محدود کننده و
دربندکشنده روح و جسم انسان و تعصبات بی پایه و اساس و اعتقادات خرافی و
تقدیس شده بدون کمترین فکر، و هم داشتن استتقلال رأی و آزادی عمل...
وقتی جوونایی رو میبینم که روند زندگیشون از پیش معلومه، سر به انتظاراتی که خانواده ازشون دارند سپردن، و ظاهرا به این سرسپردگی راضی و خشنودن و چیزی فراتر از این از مخیله شون خارجه، برای خودم خوشحال میشم (گرچه اون هم سبکی از زندگی و انتظارات آدم از زندگیشه که قابل احترامه، ولی مشکل اینجاست که اینطور آدم ها غالبا برای هیچ اندیشه ای جز اندیشه های مشابه خودشون کمترین ارزشی قائل نیستن و این بخشی از روحیه ی جامعه ی سنتی ایرانه)!
خوشحالم که می تونم راه زندگیم رو خودم انتخاب کنم! و مجبور نیستم تن به خواسته ها و فشارهای جامعه بدم...
البته هر چیز بهایی داره! و بهای این آزادی بسیار سنگین بوده و کماکان خواهد بود... (ولی نه سنگین تر از یک عمر زندگی گوسپندی!)
وقتی جوونایی رو میبینم که روند زندگیشون از پیش معلومه، سر به انتظاراتی که خانواده ازشون دارند سپردن، و ظاهرا به این سرسپردگی راضی و خشنودن و چیزی فراتر از این از مخیله شون خارجه، برای خودم خوشحال میشم (گرچه اون هم سبکی از زندگی و انتظارات آدم از زندگیشه که قابل احترامه، ولی مشکل اینجاست که اینطور آدم ها غالبا برای هیچ اندیشه ای جز اندیشه های مشابه خودشون کمترین ارزشی قائل نیستن و این بخشی از روحیه ی جامعه ی سنتی ایرانه)!
خوشحالم که می تونم راه زندگیم رو خودم انتخاب کنم! و مجبور نیستم تن به خواسته ها و فشارهای جامعه بدم...
البته هر چیز بهایی داره! و بهای این آزادی بسیار سنگین بوده و کماکان خواهد بود... (ولی نه سنگین تر از یک عمر زندگی گوسپندی!)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم