پنجشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۲

شهد یاس

نمی تونم بگم یادش بخیر! ولی هر بهار وقتی از کنار بوته های پر از یاس رد میشم، خاطرات بوته یاس خونه ی پدربزرگ توی ذهنم تداعی میشه... بوته ی بزرگ پر از گل های سفید و زرد... بویی که به نظرم یکی از بهترین عطرهای دنیاست...
و اونقدر زیاد بودن که هرچقدر ازشون میچیدیم تموم نمیشدن...
توی دسته های دوتایی... هر گلی با 5 تا پرچم که از گلبرک های کوزه ای شکلش بیرون زده بود، 4 تا از پرچم ها نوک زرد رنگ داشت و پنجمی که از همه بزرگتر بود، سیز رنگ بود و البته تنها دلیل چیدن این گل ها در دوران کودکی همین پرچم سبزرنگ با شهد شیرین تهش بود!!! چون وقتی ته کاسبرگ ظریف گل رو جدا میکردیم و میذاشتیم روی زبونمون مزه ی شیرین خوبی داشت! شهد شیرین گل یاس!!!
نمی دونم چرا این روزا هر چی امتحان میکنم دیگه اون مزه رو حس نمیکنم! نمی دونم گل هاش تقلبی شدن یا زبون من خراب شده!!!

پ.ن.1: ما که آخر نفهمیدیم این چنار با یوسف خان چه سر و سری دارن!
پ.ن.2: زِ کل تلویزیون نمی بینم، اینایی هم که گفتم فقط صداشون رو میشناسم!

دنیای دور افتاده...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم