جمعه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۳

دوراهی

نمی دونم آخرش چی میشه ؟
نگرانم
نگران آینده ای که گزینه های زیادی پیش پام نمیذاره و گذشته ای که سوخته...
نگران خودم، نگران آرزوهام، نگران روزهایی که باید توی تنهایی بگذره...
حس میکنم کورمال کورمال توی مسیری از مِه دارم حرکت می کنم که نه جلوم رو میتونم واضح ببینم و نه پشت سرم رو... و هر لحظه که میگذره هوا سردتر و تاریک تر میشه.
ولی یه چیزی بهم میگه که یه کم جلوتر یه دوراهی بزرگه... باید آماده بشی!

۱ نظر:

از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم