جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۹۴

این اسلام عزیز!

    چند وقت پیش با یکی از جوان های فامیل که متاسفانه نسبت به اصطلاح نزدیکی هم باهم داریم صحبتی در خصوص مذهب داشتیم، البته من اکیدا با بحث های مذهبی مخالفم و سعی میکنم به هیچ عنوان وارد بحث های پوچ اینچنینی اون هم با آدم های متعصب نشم، چون تجربه بهم ثابت کرده که کار به غایت احمقانه ایه. به هر حال به دلیل عدم شناخت کافی از این فامیل به اصطلاح نزدیک پیش اومد دیگه!
    جالب اینجا که این فامیل نزدیک علیرغم سن نه چندان زیادش، به لحاظ افکار و عقاید بیشتر شبیه پیرمردهای شصت هفتاد ساله بود، البته خب کاملا میشد حدس زد که این ها افکار و عقاید یک جوون آزاداندیش نیست که در اثر حداقل تفکر و مطالعه بدست اومده باشه، بلکه یک کپی از عقاید منجمد پدر محترمشه که به صورت کامل درون مغز ایشون تزریق شده!
    استدلال جالبی که این فامیل نزدیک در دفاع از اسلام عزیز مطرح می کردند این بود که اون چیزی که ما امروز در جامعه ی اسلامیمون شاهدش هستیم کمترین سنخیتی با اسلام حقیقی نداره و اسلام ناب در واقع ورای همه ی این هاست! خب یک سؤال خیلی ساده اینجا مطرح کردم که میشه اون رو عینا از یک اکثریت با طرز فکر مشابه که متاسفانه در بین نسل جوون و حتی نوجون های دهه هفتاد و هشتادی هم تعدادشون کم نیست، پرسید و اون هم اینکه:
در خصوص اسلام در دنیای معاصر شما معتقدید که علمای شیعه یا همون آخوندها نماینده اسلام حقیقی نیستند و یک حکومت سی و اندی ساله ی تا بن دندان مسلح بعد از این همه قلع و قمع و سرکوب و خفقان نتونسته یک جامعه ی اسلامی و یکدست ایجاد کنه و دستورات اصیل و ناب اسلام رو اجرا کنه.
اهل سنت هم که کلا به رسمیت نمی شناسیم! چون بر طبق احادیت معتبر شرط رهایی از آتش دوزخ و پذیرش دین، اعتقاد و التزام به ولایت اهل بیته!
داعش و طالبان و القاعده و بوکوحرام و امثالهم هم که برداشت های خشن و افراطی از اسلام هستند!
سعودی ها و وهابی ها و سلفی ها و حنبلی ها هم که متحجر و گمراهند و البته تشنه به خون شیعیان!
دول حاشیه خلیج فارس هم که همه دست نشانده و فریب خورده و مزدور بیگانه هستند!
خب میشه لطف کنید به من بگید این اسلام اصیل کوفتی که شما ازش دم میزنید چیه که تابحال نه کسی اونو دیده و نه میدونه چه شکلیه؟!
و سؤال مهم تر اینکه شما از کجا فهمیدید که این چیه و چه شکلیه؟! آیا شما از خود اعراب به ماهیت دینی که خاستگاه و مخاطب اصلیش قوم عرب بوده آگاه تر و مسلط ترید؟
چرا شهامت پذیرش حقیقت رو ندارید؟


جمعه، مرداد ۳۰، ۱۳۹۴

عمق فاجعه!

بیانیه مأموریت دانشگاه هاروارد (1636 میلادی)
    چون خداوند به‌سلامت ما را به‌سرزمین نیوانگلند رسانید، به یاری او خانه‌های خود را ساختیم و برای ادامهٔ زندگانی خود وسایلی برانگیختیم و مکان‌های مناسبی برای پرستش پروردگار پی‌افکندیم و به تشکیل یک دولت غیرنظامی همت گماشتیم. اما آرزوی بزرگی را که در قلب خود می‌پروراندیم و در پی تحقق آن روزشماری می‌کردیم، آموزش و پرورش بود که سعادت جاودانه در پی داشت. ما نمی‌خواستیم که دیو بی‌سوادی در کلیساها بجای ماند و کشیشان ما در تاریکی نادانی به‌سر برند.


بيانيه چشم انداز دانشگاه تهران در افق 1404 شمسی
    دانشگاه تهران در افق 1404 ، دانشگاهي جامع، داراي جايگاه ممتاز در خلق علم و فناوري بوده كه از نظر علمي، در سطح ملي و منطقه اي مرزشكن و تربيت كننده انسانهايي مؤمن، فرهيخته، آزادانديش و كارآفرين مي باشد. اين دانشگاه؛ پيشرو در توسعه مفاهيم الهام بخش علمي و پژوهشهاي بنيادي و ارتقاءدهنده تحقيقات توسعه اي و كاربردي علم و فناوري بوده و همچنين از ظرفيت جهاني توانمندسازي فارغ التحصيلان و بنگاه هاي دانش بنيان براي شكل دهي به الگوي دانش بنيان توسعه ملي، مبتني بر مكتب اسلام برخوردار است.

پ.ن: عمق فاجعه رو در ادامه داشته باشید:

بيانيه مأموریت دانشگاه شهید بهشتی
    انجام پژوهش بنیادین برای شناخت خلقت و آیات الهی، انسان و روابط انسانی و انجام پژوهش کاربردی- توسعه‌ای و بهره‌گیری از علم برای تأمین منفعت انسان‌ها، حل مسائل جامعه و آبادانی زمین، تربیت و تعلیم کسانی که نسبت به خدای رحمان خشیت داشته، شهادت‌دهندگان بر کمال آفرینش پس از تجسس و تفحص از خلقت الهی بوده و متعهد به بهره‌گیری از دانش و انتقال آن به دیگران، ترویج و نشر علم در جهت تقویت چرخه جریان ملی دانش و اثرگذاری در علم جهانی و تعالی بشر.

چهارشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۹۴

اصل برائت

یک اصل تجربی مهم که متاسفانه باید در اولین برخورد اینترنتی با گی ها و گی نماهای ایرانی درنظر داشت اینه که برخلاف معمول اینجا اصل برائت حاکم نیست، یعنی باید فرض اولیه رو بر این بگذاری که با یک جانور بی شرف و بی شعور که به جز صحبت از ک...ر و ک...ن چیزی نمیفهمه و حتی آداب اولیه معاشرت رو یاد نگرفته طرفی، مگر اینکه خلافش ثابت بشه (که اغلب هم نمیشه!)
پی نوشت: این متن بیانگر یک تجربه دراز مدته و به هیچ عنوان تحت تأثیر احساسات آنی نوشته نشده

جمعه، مرداد ۲۳، ۱۳۹۴

سپوختن منهای عشق!

    میل جنسی به عنوان یکی از قوی ترین امیال غریزی بشر همیشه و در همه ی زمان ها و جوامع (با کم و بیش های خاص هر زمان و هر جامعه) از اهمیت زیادی برخوردار بوده و حتی در بین اقوامی مانند اعراب یکی از ارکان و پایه های بی اندازه حیاتی و تعیین کننده در تمامی جنبه های زندگی فردی و عشیره ای و حتی روابط بین قبایل و طوایف به حساب میامده (کما اینکه هنوز نیز چنین است). اختصاص بخش قابل توجهی از احکام اسلام به خوبی نشانگر این حقیقت است.
    البته نگاه اغلب سنت گرایان و مذهبیون به این مقوله به عنوان ابزاری برای تحکیم رابطه همسران و بقای نسل بشر گرچه قابل قبول می نماید، ولی با واقعیت جاری در جوامع کمترین تناسبی ندارد، بدین دلیل که اولا صحبت از رابطه عاطفی در جامعه ای که چندهمسری به عنوان شکل رایجی از زندگی خانوادگی به رسمیت شناخته می شود، جز مغلطه ی مضحک و تلاش مذبوحانه ای در راستای توجیه این حجم انبوه از تعالیم و رهنمودهای جنسی در مذهب نبوده و دوما در بسیاری از موارد روابط جنسی صرفا در قالب خانواده و آن هم با هدف تولید فرزند انجام نمی شود، مشروعیت بخشی به رابطه ی جنسی از طریق کلاهی شرعی به نام ازدواج موقت یا همان صیغه در مذهب تشیع خود به تنهایی گواهی بر این مدعاست (چنان که هیچ انسان عاقلی نمی پذیرد که هدف از چنین رابطه ای تداول نسل باشد!)
    اما رویکردی که جوامع و فرهنگ های مختلف در این خصوص در پیش گرفته اند کاملا متفاوت است. گرچه در دنیای غرب پس از انقلاب فرانسه از روابط جنسی جرم زدایی و آزادی گسترده ای در این خصوص به وجود آمد، هنوز در بسیاری جوامع شرقی مجازات های سنگینی همچون سنگسار به سادگی برای نقض قوانین و سنت های جنسی به اجرا در می آید، در بسیاری موارد به دست حکومت ها و در بسیاری دیگر به دست مردم غیور و مؤمن به طور کاملا خودجوش! البته نیازی به گفتن ندارد که به گواه تاریخ قرن ها اجرای این مجازات های خشن که ریشه در توحش اقوام بیابان نشین عرب و سنت های پوسیده و خوی حیوانی آن ها دارد (و متاسفانه به واسطه ی تجاوزگری بی حد و حصر آن ها و کشورگشایی های همراه با غارت و چپاولشان که تا اواخر حکومت منحوس بنی عباس ادامه یافت، به سایر مستعمرات اسلامی نیز تسری پیدا کرد)، تأثیر چندانی در جلوگیری از این "جرایم" در جوامع تحت استثمار آن ها نداشته، ندارد و نخواهد داشت. با این وجود تعقل زدایی از این جوامع مفلوک (یا به تعبیر امروزیش سلب آزاد اندیشی) به واسطه ترویج سنت گرایی که ریشه در فقه اسلامی دارد، کلید اصلی تداوم این باورها در طول قرون متمادی است.
    تصویر قبیحی که اسلام از روابط جنسی خارج از چارچوب محدود خود ارائه داد و روش خشونت باری که برای مقابله با تخطی از این چارچوب برگزید، باعث ایجاد عرفی جدید و کشیده شدن روابط "خارج ازعرف" به زیرپوست جامعه شد و مسائل جنسی به خطوط قرمزی بدل شدند که علی رغم ادعای واهی "لاحیاء فی الدین" در عمل حتی صحبت کردن در مورد آن ها نیز موجب شرمساری و بی آبرویی گردید. البته از آنجایی که سرکوب هیچ گاه نمی تواند راهکار مناسبی برای رفع نیازهای جوامع باشد، رفتارهای جدید پس از تبدیل شدن به تابو همچنان در سایه به حیات خود ادامه دادند...
    در جامعه ایرانی نیز نه به استناد منابع موثق تاریخی (که اصولا چنین منابعی وجود خارجی ندارند!) بلکه به استناد آثار ادبی شعرا و نویسندگان دوران های مختلف، روابط جنسی به اشکال مختلف از رابطه بین عاشق و معشوق در عالی ترین شکل تا رابطه بین مشتری و تن فروش در نازل ترین شکل، بسیار مرسوم بوده (چنان که امروز نیز هست) و البته این روابط فارغ از جنسیت میان مردان با زنان یا مردان با مردان دراین "فرهنگ در سایه" امری عادی تلقی می شده که از شاه تا گدا ممکن است درگیر آن بوده باشند (در مورد رابطه زنان با زنان من تاکنون به موردی برخورد نکرده ام).
    در دوران معاصر گرچه تلاشی از سوی دودمان پهلوی به منظور مدرنیزه کردن قوانین و ساختار مملکت آغاز گردید، اما عمر این پدر و پسر به اجرای اصلاحات فرهنگی آن هم در خصوص تابوی بزرگی مانند روابط جنسی کفاف نداد و با به قدرت رسیدن حکومت ایدئولوژیک آیت الله ها، اجرای احکام شریعت بار دیگر با سخت گیری هر چه تمام تر و این بار به پشتوانه حکومت اقتدارطلب  پیگیری شد. اعدام عده زیادی به جرم برقراری روابط جنسی تحت عنوان "زنا" یا "لواط" درهمان روزهای اول پیروزی انقلاب و وضع محدودیت های شدید در روابط اجتماعی میان زنان و مردان و تصویب قوانین بدعت آمیزی همچون حجاب اجباری زنان برای نخستین بار در تاریخ ایران و موارد بی شمار دیگر، حکایت از عزم جزم روحانیون در به کرسی نشاندن میراث دوران جاهلیت عرب در این کشور داشت. میراثی که نسل انقلاب انصافا لایق و برازنده آن بودند.
    اما آنچه ما امروز در جامعه شاهد آن هستیم، یا به طور خاص برداشت و نگاه نسل های بعد از انقلاب به مقوله رابطه جنسی، به حد اعلای رذالت و انحطاط رسیده، به نحوی که اگر نگوییم همه، یقینا به جز موارد استثنایی، مابقی جوانان اصولا دیدی فراتر از دخول و سپوختن تا رسیدن به ارگاسم در خصوص روابط جنسی ندارند که البته این امر با توجه به شرایط حاکم بر جامعه و فرهنگ عمومی جاری امری قابل تصور و موردانتظار می باشد (فراموش نکنیم الگوهای رفتاراجتماعی در حیطه علوم انسانی نیز مشابه علوم تجربی، هرچند با قدری تفاوت قابل مطالعه و مکاشفه اند). در جامعه ای که کمترین آموزشی در خصوص روابط جنسی در هیچ مقطعی از زندگی فرد از سوی هیچ نهادی (از خانواده گرفته تا مدرسه و دانشگاه و غیره) به وی داده نمی شود (البته از نیم واحد تنظیم خانواده و سه ساعت کلاس آموزشی پیش از ازدواج که بگذریم!)، فرض بر آن است که فرد به طور غریزی تمامی آنچه پیرامون مسائل جنسی لازم است را می داند (و این موهبت سترگی است که خداوند به تمامی جوانان این مرز و بوم عطا فرموده است!). بنابراین جای هیچ صحبتی در خصوص مهرورزی و کارکرد رابطه جنسی در تحکیم احساسات و عواطف انسانی و عشقبازی و مواردی از این دست باقی نمی ماند و این رابطه تا سرحد گائیدن یا گائیده شدن و یا در حالت خوشبینانه تر ابزار تولید مثل تنزل پیدا می کند. این عدم تعلق خاطر جوانان ایرانی به ابراز احساسات و عدم توانایی آن ها در بیان و انتقال علایق و عواطفشان (از طریق رفتار جنسی و غیر آن) به تازگی نگرانی برخی از محققین علوم اجتماعی و فعالان عرصه ادب و فرهنگ را نیز برانگیخته و برخی از آن ها در این زمینه هشدار داده اند، هرچند که با اطمینان می توان گفت برای صدای آنان گوش شنوایی نخواهد بود.
    حال سؤال این است که سرانجام ما چه خواهد شد؟ پاسخ بسیار واضح و مشخص است: پیدایش خانواده هایی که هیچ اثری از احساسات، ابراز علاقه، اعتماد عاطفی و سایر عواطف انسانی در آن مشاهده نمی شود و صرفا جهت عمل به سنت و تکلیف و یا فرار از تنهایی شکل گرفته اند و جامعه ای پرمدعا اما پر از فساد و پلیدی همانگونه که امروز شاهد آن هستیم... و متاسفانه راه حل کوتاه مدتی نیز برای حل این مشکل وجود ندارد. بماند در که شرایط فعلی هیچ عزمی نیز برای تغییر شرایط به چشم نمی خورد. زیرا راهکار بلندمدت در گرو آموزش صحیح و بنیادی است که از وظایف حکومت می باشد و دست کم تا زمانی که روحانیون در رأس هرم قدرت هستند، به نظر نمی رسد دلیلی برای اعمال چنین تغییراتی احساس نمایند.

پنجشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۹۴

رویای شب تابستونی...


زندگی مخلوط بوی طالبی و انجیر سیاه تازه است وقتی که از جلوی مغازه میوه فروشی رد میشی...
زندگی له شدن توی شلوغی پنجشنبه عصر اتوبوس واحده!
زندگی امتحان کردن یه بستنی جدید با اسم عجیب غریبه!
زندگی خرید کیسه لیف حمام از پیرمرد کور دست فروشه...
زندگی صدای رنجور پسرک نحیف روی ویلچره وقتی که پدر و مادرش رو صدا میزنه...
زندگی طعم تکراری و بی نظیر کباب ترکی و نوشابه پرتقالی توی دنج ترین کنج یه فست فودی شلوغه...
زندگی بالا رفتن تنها از یه پله برقی خالی از جمعیته...
زندگی شنیدن اولین بار یه آهنگ قشنگه که یه دوست برات بلوتوث کرده...
زندگی قدم زدن شب تابستونی توی خیابون پر از خاطره ست...
زندگی نشستن روی نیمکت چوبی و خستگی در کردن بعد از یه پیاده‌روی طولانیه...
همین هاست که سهراب میگه زندگی باید کرد...
حالا فرض کنید همه ی اینها رو، وقتی که یه دست گرم و مهربون هم توی دستتون باشه... البته این دیگه زندگی نیست بلکه یه رویاست، رویای دور از دسترس یه شب تابستونی!