تنهاي تنها
بودم و با تنهايي درد دل ميكردم ، من بودم و يك
دنيا تنهايي ، تو اومدي و
منو عاشق كردي، عاشق اون قلب پر از
محبتت كردي و منو تو اين دنياي عاشقي در به در و ديوونه
كردي
...
الان
كه من گرفتار تو شدم و راهي براي بازگشت
به سوي تنهايي ندارم تا آخر راه با تو مي مونم ،
بدون كه براي عشقت جونمو ميدم ...
زندگيم
فداي تو ، اين قلب
كوچك و پر از مهرم براي تو ، اين
احساس پر از عشق در وجودم هم تقديم به تو
بدون كه
بيشتر از همه چيز دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم و دوستت
دارم
بازم ميگم
كه دوستت دارم ، عزيزم خيلي دوستت دارم
تكرار مكرر
كلمه دوستت دارم را بازم به زبون ميارم تا بيشتر از هر لحظه اي باور كني كه من
بيشتر از هر زماني و بيشتر از هرچيزی دوست دارم ...
دوستت
دارم نازنینم
كلمه مقدس
دوست داشتن و ابراز آن به تو، با گفتن آن كلمه نيست ، با نوشتن و يا حس كردن آن
نيست ، بايد با موندن باهات ، تا آخرين لحظه زند گیم به تو ثابت کنم که دوستت
دارم
اينك با تو
هستم ، هستم مي
مانم و خواهم ماند و بارها
گفتم
و ميگم و
خواهم گفت كه دوستت دارم ، بازم ميگم كه دوستت دارم … دوستت دارم و
دوستت دارم ……. آره دوستت دارم
اين كلمه
رو از حفظ نميگم ، اين كلمه مقدس رو از ته دلم ميگم .آره از ته
دلم و با تمام
وجودم ميگم كه
دوستت دارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم