شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۹

فردوسی

 
نباشد همی نیک و بد پایدار همان به که نیکی بود یادگار
دراز است دست فلک بر بدی همه نیکویی کن اگر بخردی
چو نیکی کنی، نیکی آید برت بدی را بدی باشد اندرخورت
چو نیکی نمایدت کیهان‌خدای تو با هر کسی نیز، نیکی نمای
مکن بد، که بینی به فرجام بد ز بد گردد اندر جهان، نام بد
به نیکی بباید تن آراستن که نیکی نشاید ز کس خواستن
وگر بد کنی، جز بدی ندروی شبی در جهان شادمان نغنوی

25 امین روز از اردیبهشت ، روز بزرگذاشت مردیست که بسیاری از این واژه ها سرشتان را وامدار اویند : فردوسی ... خردمندی که بی گمان بزرگترین و درخشان ترین نام همیشه ی فرهنگ و هنر این خاک بوده و تا همواره نیز خواهد ماند.

و شاهنامه ، شاهکار جاودان او که بر خلاف لاف گذافه گویان نه دروغ است و نه افسانه :

تو این را دروغ و فسانه مدان به رنگ فسون و بهانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد دگـر بر ره رمز و معنی برد

که آن را سند وجود ملتی می دانند و نه موهومی که در برابر یقین قد علم کرده است ! و در پاسخ این یاوه گویی ها تنها به ذکر این پرسش بسنده می کنم که :

کـنون ای خردمند وصف خرد بدیـن جایگه گفتن اندرخورد
کنون تا چه داری بیار از خرد که گوش نیوشنده زو برخورد

و البته هیچگاه بی خردان و ضحاکان وجود کاوه صفتانی را برنخواهند تافت که طنین پویش و رهایی از بندهای اسارت اهریمنان سر می دهد :

کسی کـو هوای فریــــدون کند دل از بـنــد ضحـــاک بـیـــرون کنـــد
بپویید کاین مهتر آهرمن است جهان آفرین را به دل دشمن است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم