چهارشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۹

سریال های زیبای تلویزیونی !

خیلی سال میشه که دیگه به ندرت تلویزیون نگاه می کنم . شاید یکی از دلایلش برنامه های تکراری و بی محتوای اون باشه که مخصوصا توی چند وقت اخیر به شدت اندیشه ی غالب مسلط بر جامعه رو ترویج و تبلیغ می کنه و تلویزیون ، این رسانه ای که می تونه نقش خیلی خوبی در ارتقای فرهنگ یک جامعه بازی کنه رو تبدیل کرده به یک سلاح خطرناک در دست دیوانگان سرمست از قدرتی که از این سلاح برنده به بدترین نحو ممکن سوء استفاده می کنن .
این یکی دو روزه به طور اتفاقی و شاید اجبارا نگاهی مختصر به سریال هایی داشتم که مثلا ویژه ی ماه رمضان هستند و با خودم گفتم ... واقعا که ... همون کلیشه های مسخره ی همیشگی ...
توی این چند سال فکر می کنم حدود ۱۰ تا سریال در مورد روح و جن و پری ، آدمی که تصادف می کنه و میره توی کما ، یا روحی که توی برزخ سرگردان میمونه و یه کار نیمه تموم توی دنیا داره که باید انجام بده ، یا آدمی که چشم سومش (چاکروآ ش !) رو به دنیا و آدمای دور و برش باز میشه ، ساخته شده باشه که گرچه شاید یکی دوتای اولیش اونم به خاطر تازگیش و صرف نظر از جلوه های کامپیوتری سخیفی که توشون به کار رفته بود قابل تحمل می بودن ، ولی دیگه به نوعی بازی با همون مضامین تکراری و کهنه شده س که نشون میده سیاست گذارهای محترم یه جورایی کفگیرشون به ته دیگ خورده !
البته بیشتر از اون داستان های جفت گیری های (بخوانید ازدواج !) مسخره ایه که به انواع مختلف با فیلمنامه های پس و پیش به خورد مردم داده میشن تا نسل جوون رو به این امر آسمانی ترغیب و تشویق کنن و اخیرا هم مد شده که در کنار این داستان جفت گیری یه گریزی هم به مضامین دفاع مقدس زده بشه تا هم ارزش معنوی کار بالاتر بره و هم نسل جوون با روحیه شهادت طلبی و ایثار نسل پیشین بیشتر مأنوس و مألوف بشن !!!
البته فصل مشترک تمام این داستان ها یک انسان متدین ریشدار (ترجیحا ملا) هست که در واقع داستان حول اون میچرخه و آخر سر هم خودش تنهایی همه رو به راه راست هدایت می کنه و البته باز اخیرا مد شده که یه سری هم به راه راست هدایت نشن و به عقوبت اعمال ننگینشون گرفتار بشن تا درس عبرتی بشه واسه ی جوون هایی که با فرهنگ نسل پیشین سخت بیگانه شدن و حساب کار دستشون بیاد ! نکته ی ظریفی که این وسط به طرز نخ نما شده ای چشم نوازی می کنه هم در مورد اسم گذاری شخصیت های داستانه که همه ی شخصیت های پست و منفی اسامی فارسی سره دارند (اگر خیلی پست باشن سعی میشه این اسامی از بین اسم های شخصیت های شاهنامه انتخاب بشه) و تمام انسان های خوب و فرهیخته اسم های عربی غلیظی رو یدک میکشن که البته هرچقدر شخصیت اون ها نورانی تر باشه اسمشون عربی تره و برعکس !
اما لوکیشن های اصلی بیشتر سریال ها حتما سه مورد رو شامل میشه : ۱ - قبرستان ۲ - بیمارستان ۳ - جبهه یا مسجد . اگر این موارد رو از فیلم های تلویزیونی بگیرید چیزی واسشون نمی مونه و می تونن تمام صحنه ها رو جلوی پرده ی سبز ... ببخشید ، یعنی آبی ! فیلمبرداری کنن ! و البته کمتر سریالی هست که درش مرگ و میر و آه و ناله و شیون و فغان به چشم نخوره !
و یک دسته ی سریال های دیگه هم که در مورد ارث و میراث هست . باز یک نفر میمیره و خاندانش سر بالا کشیدن ارث و میراثش به جون هم میفتن و نمی دونم این مسئله چقدر گنجایش داره که در بیشتر سریال های ساخته شده مستقیم یا غیرمستقیم بهش پرداخته میشه !
البته در سال های قبل یه سری سریال های به اصطلاح طنز هم ساخته میشد که مضمون بیشتر اون ها هم عشق و عاشقی پیرپاتال ها و همروند با اون ها جوانتر ها و افتادن اون ها در دام عشق با یک نگاه (در واقع ترویج هیز بازی) بود که توی بعضی هاش به طرز تابلویی سعی میشد اختلاف طبقاتی موجود در جامعه رو به چالش بکشه ، ولی به نظر من اینقدر توی این کار زیاده روی میشد که کارگردان از اون سر دیوار می افتاد پایین ! البته شخصیت اصلی تمام این داستان ها (که اغلب با خود کارگردان برابر بودند !) جوانک های معتاد بیکار چشم چران دزد دروغگوی حقه بازی بودند که در کنار تمام این رذائل قلب پاک و رئوفی داشتند ، آنقدر که بیننده می توانست از تمام موارد فوق چشم پوشی کرده و سعی کند حداقل چند لحظه هم که شده به حرکات و شوخی های محدود و تکراری و بیمزه ی آن ها ریشخند بزند !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم