دوشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۹

ادکلن

چند وقت پیش قوطی خالی یکی از ادکلن های قدیمیم رو پیدا کردم . با اینکه خیلی سال ازش گذشته بود ، ولی هنوزم همون بوی دوست داشتنی رو میداد ! گرچه ادکلن های خیلی بهتر و گرون قیمت تری داشتم که این در مقابلشون اصلا به حساب نمیومد ، ولی خب بوی این ادکلن منو یاد یه چیزی مینداخت که خودم هم نمی دونم چی بود ، شاید مثل یه خاطره ی هرگز نداشته !!! این شد که تصمیم گرفتم از هر جایی شده دوباره یکی از این ادکلن ها رو پیدا کنم !
توی چند ماه اخیر توی هر کدوم از ادکلن فروشی های پاساژهای لوکس شهر که نگاه می کردم ، اثری از این ادکلن نمی دیدم ، خب طبیعی هم بود ، این یه مارک قدیمی و ناآشنا بود که دیگه احتمالا بین این همه عطرهای جدید طرفداری هم واسش پیدا نمیشه !
تا اینکه یه روز داشتم از توی چهارباغ عباسی رد می شدم ، اول یه کوچه ی قدیمی چشمم به یه مغازه ی عطر فروشی افتاد ! از اون مغازه های سنتی و قدیمی که گاها توی خیابون های قدیمی اصفهان پیدا میشه : یه ویترین کهنه که معلومه سال هاست چیدمانش عوض نشده ، با اجناس غبار گرفته که مثل صاحب مغازه گرد روزگار حسابی خاکیشون کرده بود ، بیشتر شبیه عتیقه فروشی بود تا عطر فروشی !
اما بین جعبه های ادکلن های قدیمی یه اسم آشنا نظرم رو جلب کرد ! خودش بود !!! اول فکر کردم شاید جعبه ی خالی باشه ! وارد مغازه شدم و سلام کردم . یه پیرمرد گوژپشت حدود ۷۰ ساله پشت دخل نشسته بود ! معلوم بود از اون بازاریای قدیمیه !
جعبه ادکلن رو توی ویترین داخل مغازه هم دیدم و گفتم : لطفا از اون ادکلن یه دونه بهم بدید ! البته چون گوش پیرمرد سنگین بود ، بار دوم مجبور شدم با صدای بلند تری جمله م تکرار کنم !
پیرمرد با زحمت از سر جاش بلند شد و به طرف ویترین رفت که دیدم چند تا جعبه از همون ادکلن هم پشت سرش هست . دلم نیومد پیرمرد بنده خدا این چند متر رو طی کنه ، این بود که گفتم : پشت سرتون هم ازش هست ، همون اولی !
بالاخره پیرمرد با راهنمایی من ادلکن رو بهم داد ! در جبعه ش رو باز کردم و بوش کردم تا مطمئن بشم خودشه ... همون بوی قدیمی !
خواستم پولش رو حساب کنم که دیدم حیفه این همه جعبه های این ادکلن اینجا بدون مصرف افتاده ، این بود که گفتم : لطفا یکی دیگه از همین به من بدید !
وقتی میخواستم حساب کنم ، پیرمرد که به نظر نمی رسید اصلا توی این دنیا باشه ، با همون لهجه ی غلیظ اصفهانیش گفت : اینا جنسش خبس ! ولی یخده کم شدس ، تو بازار نیس !
من با تعجب بهش نگاه کردم و گفتم : بله همینطوره .
پیر مرد دسته ی پولش رو از جیبش در آورد و باقی پول منو پس داد !

پ . ن : پدرم هم یه ادکلن خیلی قدیمی داشت که بوش صد پله از این یکی بهتره ! واجب شد باز یه سری به پیرمرد بزنم ، البته اگه حضرت عزرائیل زودتر از من این کارو نکرده باشه !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم