جمعه، مهر ۱۰، ۱۳۹۴

عید!

    قدیما که تعلقات مذهبیم بیشتر بود فکر میکردم که بایست با هر روری که اسم عید روش گذاشته اند شاد شد و با هر روزی که اسم عزا، غمگین... (در واقع این رو به نوعی یک تکلیف میدونستم) بعدها این پرسش در من به وجود اومد که آیا یک مقدار عجیب نیست که مثلا امروز روز شادیه و فرداش رو عزا، یعنی در فاصله یک روز بایست آدم رنگ عوض کنه! البته خب مسلما در فرهنگ ما مود عزاش بسیار بیشتره (دو ماه از سال که رسما عزاست، 10 ماه دیگه هم بالاخره کم نمیاریم!) و سؤال اساسی تر اینکه چرا؟ اصلا و اصولا چه کسی این تکلیف رو برای ما گذاشته و چه حقی داشته و داره که زمان و دلیل شادی و ناراحتی ما را تعیین کنه؟
    این عیدها و مصیبت ها، درسته که بعد از این همه سال بعضا در زندگی ما نقش داشته و دارند، ولی آیا ما محکومیم که همیشه در گذشته زندگی کنیم و خوشحالی و ناراحتیمون بسته باشه به اتفاقاتی که صدهاسال پیش افتاده (یا شاید نیافتاده) و به خاطر اون ها ما ناگزیریم که خودمون نباشیم و مثل خودمون زندگی نکنیم و به آداب و رسوم گذشتگانمون و اونچه برای اونها "مقدس" شمرده میشده بی هیچ چون و چرا و حرف و حدیثی پایبند و مقید باشیم؟ حتی اگر قرار هست که اینطور باشه چرا ما پایه ی رسمی یا عیدی رو برای آیندگان بنا ننهیم؟! و اینکه چرا در جامعه ای مثل مال ما به کسی حتی اجازه طرح چنین پرسش هایی داده نمیشه؟


پ.ن: ... به هر مقدسی که نزدیک شدی می بینی که تقدس در عالم خارج نیست بلکه در تو است. در ذهن تواست و یا بوده است و رمز هر مقدسی در حریم هایش نهفته است، در فاصله ها... و حریم را که برداشتی شیی است یا ادمی، شهریست یا تکاملی... (خسی در میقات-جلال آل احمد)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم