جمعه، شهریور ۱۴، ۱۳۹۳

تورم

    امروز رفتم داخل یک سوپری و یه بطری آب معدنی و یه بیسکوئیت خریدم. وقتی پرسیدم چقدر میشه؟ فروشنده گفت: قابل نداره، 2 تومن! پیش خودم فکر کردم چه فروشنده بی انصافی، حداقل داره 30% بالای قیمت بهم میندازه!
    شب توی خونه چشمم به قیمت روی بسته ی بیسکوئیت افتاد و از قضاوت عجولانه در مورد فروشنده بی نوا بسی نادم و پشیمان شدم! واقعا احمقانه س! توی مملکتی زندگی می کنیم که قیمت یک بیسکوئیت در کمتر از 2 ماه 30 درصد زیاد میشه و البته این فقط یه مثال کوچیک و کم اهمیته، مشتی که نمونه ی خرواره!!! پیش خودم فکر کردم آیا بی کفایتی و بی لیاقتی اداره کنندگان یک مملکت از این بیشتر هم میشه؟! واقعا تصورش برای ما مثل یه خوابه که تورم توی کشور ما هم مثل اکثر کشورهای توسعه یافته زیر 3 درصد باشه، یعنی قیمت یک جنس 1000 تومانی هر سال حداکثر 30 تومان گرون بشه! یا حداقل مثل بیشتر کشورهای درحال توسعه 6 درصد!!! ولی اینجا با رقم شرم آور 30 تا 40 درصد مواجهیم! و مردم هم که ظاهرا دیگه سِر شدن و به این وضعیت عادت کردن یا شاید هم واقعا درآمدشون کفاف این هزینه ها رو میده! با اینحال من که شخصا فکر می کنم درآمدم نسبت به چند سال اخیر نه تنها بیشتر نشده که کمتر هم شده! و این یک معنی بیشتر نمیده که اونم تبدیل فقر نسبی به فقر مطلقه!
   سوال مهمی که چند وقته ذهنم رو درگیر کرده اینه که آیا واقعا اینجا جای زندگی کردنه؟؟؟ یک جوون مثل من چطور میخواد با این شرایط زندگی کنه؟ من توی این مملکت چه آینده ای میتونم واسه خودم متصور باشم؟ و چه امیدی میتونم به این شرایط و این مردم و این ایران داشته باشم؟ ایرانی که به قول فردوسی:

کنون جای سختی و رنج و بلاست        نشستنگه تیزچنگ اژدهاست

فقط حیف که دیگه رستمی نیست که "بدین رنج ما را بود دستگیر"...
آیا این افکار معنیش اینه که داره وقت رفتن میرسه؟! کی میدونه ؟!

۲ نظر:

  1. کسی بتونه بره خوبه اما رفتن هم تورومی داره عجیب

    پاسخحذف
  2. متاسفانه این امیدی هست که تو اکثر مردم از بین رفته... چه برسه به ما اقلیت ها... :(
    بهترین آینده ای که می تونم متصور بشم برای خودم حداقل، اینه که برم... و این خیلی درد داره که رفتن آدم از کشور خودش، هدف و امیدش باشه...

    Parhama

    پاسخحذف

از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم