سه‌شنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۹۶

آیا ما ایرانی ها واقعا آدم های صمیمی و با احساسی هستیم؟

    این یک افسانه ی قدیمیه که خود ما ایرانی ها ساخته و پروده ش کردیم: اینکه ما آدم های خونگرم و با محبتی هستیم و از این لحاظ در بین همه ی ملل زبانزدیم (با بیگانه پرستی اشتباه نشود لطفا)!
    اما این حرف چقدر با واقعیت فاصله داره؟ آیا ما واقعا آدم های با احساسی هستیم؟ اگر یک نگاه به دور و بر خودمون بندازیم می بینیم که واقعیت با این تصور غلط از فرهنگ شرقیمون زمین تا آسمون تفاوت داره. اولین و ساده ترین جایی که میشه بهش نگاه کرد خانواده است (جایی که ما اصول اولیه زندگی، از جمله نحوه دوست داشتن و عشق ورزیدن رو یاد میگیریم، یا بهتره بگم می تونستیم یاد بگیریم): معمولا بیشتر ما توی خانواده هامون به هم وابستگی شدیدی داریم. اما باید توجه داشت که وابستگی غیر از دوست داشتن و عشقه. البته کسی نمیتونه منکر این بشه که تقریبا همه ی خانواده ها در همه جای دنیا علاوه بر وابستگی به همدیگه علاقه هم دارند (حتی با وجود اختلافات زیادی که ممکنه داشته باشند)، اما به نظر من یکی از نمادها و حتی اساسی ترین و قابل استناد ترین نماد عشق در یک جامعه عشق همسران به همدیگه است، چیزی که توی خانواده های ما (حتی بسیاری از اون هایی که با یه طوفان عشقی شروع شدن) تقریبا جایی نداره. کدوم یکی از شما تاحالا دیدین که پدر و مادرتون همدیگه رو بغل کنن یا ببوسن؟ برعکس، این یک مسئله کاملا غیراخلاقی تلقی میشه! (معیارش هم اخلاق شیعیه که از نظر من خودش عین انحطاط اخلاقیه!) این رفتار از دید تقریبا همه ی ایرانی ها یک رفتار شهوت انگیز محسوب میشه و کاملا غیراخلاقی! (باز هم با همون معیار کذایی!) یا ساده تر از اون، کدوم یک از شما دیدین که پدر و مادرهاتون حتی به صورت زبانی به هم جملات عاشقانه بگن؟ چون این یکی هم لوس بازی و لوده گیری محسوب میشه و کاملا حال به هم زن! (معیارش؟!) این وسط یک عده احمق تازه به دوران رسیده هم پیدا شدن که این ها را نمادهای تهاجم فرهنگی و ابتذال فرهنگ غربی میدونند که همیشه در کمین نشسته تا فرهنگ متعالی ما رو مورد هجمه قرار بده! به نظر میرسه این ابله ها تابحال حتی مشهورترین آثار ادب فارسی مثل دیوان حافظ رو باز هم نکردن! وگرنه زبان کثیفشون رو از گفتن این مزخرفات نگه میداشتند!
    ما همه توی چنین خانواده هایی به دنیا اومدیم، یاد گرفتیم و رشد کردیم و وارد جامعه شدیم. این وسط همیشه و در همه جا انسان هایی هستند که سؤال هایی میسازند و به دنبال جوابش میرن، انسان هایی که از دید باقی افراد تابوشکن محسوب میشن، این ها هستند که باعث جلو رفتن جامعه و تکامل فرهنگی و فکری میشن. اما متاسفانه همیشه در اقلیت هستند و برای همین تأثیرگذاری اون ها بر اجتماع بسیار کند و زمان بره، مخصوصا وقتی که اکثریت (بخوانید حکومت تا بن دندان مسلح با تمام امکانات) در صدد حذفشون بربیان (سوء تفاهم نشه، منظورم به هیچ وجه همجنسگراها نیستن! اون ها خودشون یکی از نمادهای ابتذال اخلاقی جامعه مبتذل ما هستند!). حالا از این جامعه و از این مردم و فرهنگ چه انتظاری میشه داشت؟ انتظار انسانیت؟ یا عشق؟ یا نوع دوستی؟
    فقط من موندم که این همه ادعا رو از کجا در میاریم؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از علاقه شما به این مطلب سپاسگزارم